دوشنبه زنگ آخر معلم نداشتیم
دوشنبه زنگ آخر معلم نداشتیم😄
بعدش مبصر مون رفت پایین پرسه که معلم داریم یا نه؟
وقتی اومد قیافش خیلی جدی بود😐
گفت خانم مقدسی(ناظم مون) گفته که معلم نداریم🙌
همه خوشحال بودن بچه ها میخواستن هورا بکشن یهو مبصر گفت ساکت😠
قیافه ما :😒 😒
یهو مبصر گفت : بچه ها آماده این میخوایم امروز اینجا رو بترکونیم✌ ✌ 🎉 🎊 🎇 🎆
همه تو کف بودن 😮 😮
بعد از اون نصف بچه های کلاس اینجوری بودن💃 💃
این طرف داشتن شعر میخوندن اون طرف جرئت حقیقت بازی میکردن 😐 😐
منو نه سان و ستاره : 😨 😨 😨
یهو ستایش گفت خانم مقدسی داره میاد بالا😨 😨 😨
همه مثه مور و ملخ پخش شدن 😄 😄
اصن یه وضعی بودااا😆 😆
منو نه سان که ترکیدیم از خنده😂 😂
همه کتاب های ادبیات شون رو در اوردن داشتن مثلا درس میخوندن📚 📔 📑 📒
خانم مقدسی اومد تو😨 😨
من : بر پااااااا (همیشه من توی کلاس بر پا میگم😄 😄 )
خانم مقدسی : آفرین دخترای گلم😊 😊
خانم مقدسی رفت ✌ ✌
دوباره کلاس همون جور شد😀 😀
من و نه سان هنوز تو کف بودین😮 😮 😮
و این بود ماجرای ما در روز دوشنبه😊 😊
#میکو
بعدش مبصر مون رفت پایین پرسه که معلم داریم یا نه؟
وقتی اومد قیافش خیلی جدی بود😐
گفت خانم مقدسی(ناظم مون) گفته که معلم نداریم🙌
همه خوشحال بودن بچه ها میخواستن هورا بکشن یهو مبصر گفت ساکت😠
قیافه ما :😒 😒
یهو مبصر گفت : بچه ها آماده این میخوایم امروز اینجا رو بترکونیم✌ ✌ 🎉 🎊 🎇 🎆
همه تو کف بودن 😮 😮
بعد از اون نصف بچه های کلاس اینجوری بودن💃 💃
این طرف داشتن شعر میخوندن اون طرف جرئت حقیقت بازی میکردن 😐 😐
منو نه سان و ستاره : 😨 😨 😨
یهو ستایش گفت خانم مقدسی داره میاد بالا😨 😨 😨
همه مثه مور و ملخ پخش شدن 😄 😄
اصن یه وضعی بودااا😆 😆
منو نه سان که ترکیدیم از خنده😂 😂
همه کتاب های ادبیات شون رو در اوردن داشتن مثلا درس میخوندن📚 📔 📑 📒
خانم مقدسی اومد تو😨 😨
من : بر پااااااا (همیشه من توی کلاس بر پا میگم😄 😄 )
خانم مقدسی : آفرین دخترای گلم😊 😊
خانم مقدسی رفت ✌ ✌
دوباره کلاس همون جور شد😀 😀
من و نه سان هنوز تو کف بودین😮 😮 😮
و این بود ماجرای ما در روز دوشنبه😊 😊
#میکو
- ۱.۴k
- ۰۵ بهمن ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط