افن فیک دازای پارت اول

افن فیک دازای پارت اول


خب داستان اینطوریه که تو یه بچه یتیم بودی تو همون یتیم خونه ای بودی که اتسوشی بود با اتسوشی صمیمی بودی رئیس یتیم خونه همیشه اذیتتون می‌کرد تا اینکه وقتی ۶ سالت شد یکی به اسم ایکاوا تو رو به فرزندی قبول کرد

الان هشت ۷سال از اون موقع میگذره و تو ۱۳ سالته
ایکاوا یه آدم عوضی بود که همش بِدِهی بالا می‌آورد تو مجبور بودی کار کنی و بدهی هاش رو بدی اون به خطرناک ترین سازمان یوکوهاما یعنی مافیای بندر بدهکار بود
یه روز وقتی‌ نبود تصمیم گرفتی یکم به خودت برسی چون ایکاوا نمیزاشت موهاتو شونه کنی یا نمیتونستی هیچی برای خودت بخری ولی تو که ول کن نبودی یواشکی پولایی که میخواستی بهش بدی یه کمش رو واسه خودت نگه میداشتی دیروز باهاشون یه لباس خریدی ایکاوا خبر نداشت چون میدونستی حتی ممکنه بکشتت(میشه گفت ایکاوا یه آدم روانی بود)
واس همین رفتی حموم و موهاتو شونه کردی و لباس رو پوشیدی،خیلی گوگولی شده بودی همون موقع صدای باز شدن در اومد و........

بعد از استراحتی می‌دانیم که پشت در بود 😃 بای