داستانعاشقانهوامقوعذرا

#داستان_عاشقانه_وامق_و_عذرا
وامق
می نگریست و چندان نزد پدرش از وی بد گویی می كرد كه سرانجام ملذیطس مهر از او برید و جوان چون خود چنین خوارمایه و بی قدر دید در اندیشه سفر افتاد. از بد حوادث پروا نكرد و به خود گفت:
وامق چندگاهی درنگ كرد تا همسفری و سازگار پیدا كند، و چون فهمید كه نامادریش قصد كرده كه او را به زهر بكشد در عزم خود مصمم تر شد. او را دوستی بود هوشمند و سخنور به نام طوفان
روزی او را دیدار و از قصد خود آگاه كرد وگفت
و نیز می دانی كه زن پدرم كمر به قتل من بسته است می خواهم به سفر بروم. طوفان در جوابش گفت: دوست خوبم تو بیش از آنچه مقتضای سن توست هوشمند و خردوری، اما چون بخت از كسی برگردد چاره گری نمی توان كرد. رأی من این است كه باید پیش فلقراط پادشاه شامس بروی، تو و او از یك گوهر و دودمانید او ترا به خوشرویی و مهربانی می پذیرد. در آن جا به شادكامی و آسایش و خرمی زندگی خواهی كرد. من همسفرت می شوم تا شریك رنج و راحتت
پس از سپردن دریا بی هیچ رنج به شامس رسیدند. از كشتی پیاده شدند و به شهر درآمدند.
به هنگامی كه وامق از كنار بت شهر می گذشت عذرا را كه از بتكده بیرون می آمد دید. چنان در نظرش زیبا و دلستان آمد كه نمی توانست از او نظر برگیرد. عذرا نیز برابر خود جوانی دید آراسته و خوش منظر. بی اختیار بر جای ایستاد دمی چند به روی و موی و بالایش نگریست و بدان نگاه!
عذرا به اشاره دست مادرش را كه در آن نزدیك ایستاده بود نزد خود خواند. او نیز از آن همه زیبایی و دلاویزی در شگفت شد و گفت من حدیث ترا به حضرت شاه می گویم تا چه فرماید. از روی دیگر عذار چنان به دیداروامق مایل شده بود كه دقیقه ای چند درنگ كرد و همراه مادرش نرفت تا رنگ زرد و آشفتگیش افشاگر راز دلباختگیش نباشد.
وامق نیز به كار خویش درماند و به خود گفت: دریغ كه بخت بد مرا به حال خویش رها
نمی كند..
چون طوفان آشفتگی و پریشان دلی و اشكباری دوست همسفرش را دید دانست چه سودا در سرش افتاده. پندش داد و گفت وفا دارم دم اژدها را پذیره مشو، اندیشه باطل را از سرت به در كن و به راه ناصواب پای منه. و چون دید پندش در او در نمی گیرد پیش بت رفت و به زاری گفت:
از روی دیگر چون عذرا به خانه بازگشت بر این امید بود كه مادرش شاه را از حال وامق آگاه كنداما چون یانی وعده اش را فراموش كرده بود عذرا به لطایف الحیل وی را بر سر پیمان آورد. مادر عذرا نزد همسرش رفت. از وامق و آراستگی و شایستگی او تعریف بسیار كرد و گفت:
دیدگاه ها (۲)

جشن های ایرانی

فردوسی خداوندگار حماسه

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط