سالها چوب زدم مردمک زاغش را

سالها چوب زدم مردمک زاغش را
می رود تا بگذارد به دلم‌ داغش را

حال من دست خودم نیست شدم مانند -
باغبانی که به آتش بکشد باغش را...

حسین_سنگری
دیدگاه ها (۰)

بخونید لطفا...بغض اگر وا نشود ، تا جگرت میسوزدپدر و جدِ بزرگ...

چشمِ من گریان مکن ، یک روز چشمانِ تو همجانِ من بر لب رساندی ...

مرا افسون خود کرده است آن چشم سیه کارتنکن با من جفا کاری که ...

عاقلی بودم ک عشـق آمد امانم راگـرفتبنـدبنـد جسـم وجـان واستخ...

دلم برات یزرع شده پیشی عصبانی من میشه زودی برگردی دلم برات ی...

شعله بی امان

تک پارتی از شوگا

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط