MaahBanafsham

#Maah_Banafsham

#part133

_خیلی خستم

=هعی،نگران عسل نباش

_چجوری نگرانش نباشم

=چونکه مهدیس نامزد داره،رضا اینو میدونه

_اع واقااا؟!کی کجا

=یه هفته ای از نامزدیش میگذره

_چرا به ما نگفت،بی معرفت

=تو خودت مگه بهش گفتی؟!

_رسمیش کنم یه شب مهمونی میگیرم همرو دعوت میکنم

دیگه چیزی نگفتیم،دیانا هم لیست خریداشو فرستاد
رفتیم همشونو تهیه کردم
میدونستم برا امشب همه ی اینارو میخواد
خیلی کلافه بودم
همچی تو هم بود، عسل رضارو دوست داشته رضا مهدیسو ، مهدیسم یکی دیگرو
واقا زندگی پیچیدست
بزار یه امشبو حالم خوب باشه ، بخاطر رفیقامون
بخاطر دیانام!
خریدا تموم شد و گرفتم رفتم گذاشتم تو ماشین

=دیانا این همه وسیله میخاد چیکار

_گفت خونه هیچی نداریم

=اها،حاجی ولی خوب کیف میکنیا

_چرا

=یه دختر تو زندگیت که که بیشتر از جونش دوستداره

_دیانا،اره

=توعم دوسش داری؟!

_معلومه کع اره،دیانا جون منه،روح منه

=پسر بدجور عاشق شدیا،پس مراقبش خیلی باش
دیدگاه ها (۰)

‌#Maah_Banafsham‌#part134‌بهش لبخندی زدم و بعدش گفتم_محراب س...

اینم پارت ها امروز بیاید پی من تو روبیکا@yona_918امدید پی من...

#Maah_Banafsham ‌#part132‌سوار شدیم که همون لحظه عسل هم سریع...

#Maah_Banafsham ‌#part131‌دقیقا الان ساعت 1 بود که رضا پاشد ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط