نه قهرمان
نه قهرمان
پارت ۳۰
؛ : به تو چه
میا : ( گوش بچه رو گرفت) کلت تو کو......
؛ : گمشو برو کنار
میا : نرم چیکار میخوای بکنی
؛ : تا نزدم لهت کنم برو کنار
میا : نه بابا مثلاً میخوای چیکار کنی
ادمین :
مرد به میا حمله میکنه و تا نزدیک میا میشه میا بچه رو خودش رو سریع میبره کنار و پاشو جلوی مرد میزاره که مرد با شتاب میخوره زمین میا دختره رو کنار میزاره و بهش میگه :
برگرد و تکون نخور پشت سرتم به هیچ وجه نگاه نکن
دختره : باشه
میا : آفرین
و میا تا برمیگرده یهو مرده یا چاقو میخواست به قلبش بزنه که میا میره پشتش و کمرشو میگیره و پشتش یه تشک به وجود میآورد و محکم میزنش زمین و چاقو توی دستش بر میداره و یک میلیمتر نزدیک گردنش فرو میکنه زمین مرده با اینکه رو تشک بوده ولی بخاطر محکم بودن ضربه میا خیلی دردش میگیره طوری که نمیتونسته تکون بخوره میا بلند میشه و بهش میگه :
تمام زورت همین بود
که یهو صدای آژیر پلیس بلند میشه و پلیس ها می آیند پلیس ها سریع به سمت مرده میروند و دستگیرش میکنند و چاقو رو از زمین بر میدارند و میا اون یکی چاقوی که ازش گرفته بوده و به پلیس ها نشون میدهند و میگوید :
این یکی هم بود
و پلیس ها چاقو ها رو با مرده بر میدارند و از پاساژ میروند بیرون و مرده رو سوار ماشین پلیس میکنند و میروند میا به سمت دختره میرود و میگوید :
حالت خوبه
دختره : آره من خوبم
میا : خوبه راستی اینجا چیکار میکنی مامان بابات کجان؟
دختره میزنه زیر گریه و با هق هق میگه :
مامان هق بابام هق نمیدونم کجام گمشون هق کردم هق
میا دختره و بغل میکنه و میگه :
عزیزم گریه نکن مامان بابات پیدا میشوند
دختره : چطوری آخه هق هق
میا : اگر گریه نکنی من قول میدهم مامان بابات رو به زودی پیدا کنم
دختره : راست میگی
میا : آره چرا باید دروغ بگم
دختره میا رو بغل میکنه و میگه :
مرسی که کنارمی
میا :خواهش میکنم
یهو یه صدایی پشت میا میآیند میا بر میگرده و میبینه یه خانم و آقا جلوی میا هستند و میگویند :
خانم شما دختر مارو ندیدی
میا: چرا اینجا است و دختره رو نشون مامان باباش میدهند و دختره سریع بغل مامان باباش میره میا با دیدن این صحنه خیلی خوشحال میشوند و خانم به میا میگه :
مرسی که دخترمو نجات دادی
میا. خواهش میکنم کاری نبود
و دختره و مامان باباش از میا خداحافظی میکنند و میروند و میا بعد از رفتن آنها به فکر فرو میروند که صدای سوفیا رو میفهمه که میگوید :
چرا اینجایی دو ساعته دارم دنبالت میگردم
میا : ببخشید که داشتم از شهرتون محافظت میکنم
سوفیا : بیا بریم بقیه مغازه ها رو ببینیم
میا : اوکی بیا بریم
ادامه دارد .......
پارت ۳۰
؛ : به تو چه
میا : ( گوش بچه رو گرفت) کلت تو کو......
؛ : گمشو برو کنار
میا : نرم چیکار میخوای بکنی
؛ : تا نزدم لهت کنم برو کنار
میا : نه بابا مثلاً میخوای چیکار کنی
ادمین :
مرد به میا حمله میکنه و تا نزدیک میا میشه میا بچه رو خودش رو سریع میبره کنار و پاشو جلوی مرد میزاره که مرد با شتاب میخوره زمین میا دختره رو کنار میزاره و بهش میگه :
برگرد و تکون نخور پشت سرتم به هیچ وجه نگاه نکن
دختره : باشه
میا : آفرین
و میا تا برمیگرده یهو مرده یا چاقو میخواست به قلبش بزنه که میا میره پشتش و کمرشو میگیره و پشتش یه تشک به وجود میآورد و محکم میزنش زمین و چاقو توی دستش بر میداره و یک میلیمتر نزدیک گردنش فرو میکنه زمین مرده با اینکه رو تشک بوده ولی بخاطر محکم بودن ضربه میا خیلی دردش میگیره طوری که نمیتونسته تکون بخوره میا بلند میشه و بهش میگه :
تمام زورت همین بود
که یهو صدای آژیر پلیس بلند میشه و پلیس ها می آیند پلیس ها سریع به سمت مرده میروند و دستگیرش میکنند و چاقو رو از زمین بر میدارند و میا اون یکی چاقوی که ازش گرفته بوده و به پلیس ها نشون میدهند و میگوید :
این یکی هم بود
و پلیس ها چاقو ها رو با مرده بر میدارند و از پاساژ میروند بیرون و مرده رو سوار ماشین پلیس میکنند و میروند میا به سمت دختره میرود و میگوید :
حالت خوبه
دختره : آره من خوبم
میا : خوبه راستی اینجا چیکار میکنی مامان بابات کجان؟
دختره میزنه زیر گریه و با هق هق میگه :
مامان هق بابام هق نمیدونم کجام گمشون هق کردم هق
میا دختره و بغل میکنه و میگه :
عزیزم گریه نکن مامان بابات پیدا میشوند
دختره : چطوری آخه هق هق
میا : اگر گریه نکنی من قول میدهم مامان بابات رو به زودی پیدا کنم
دختره : راست میگی
میا : آره چرا باید دروغ بگم
دختره میا رو بغل میکنه و میگه :
مرسی که کنارمی
میا :خواهش میکنم
یهو یه صدایی پشت میا میآیند میا بر میگرده و میبینه یه خانم و آقا جلوی میا هستند و میگویند :
خانم شما دختر مارو ندیدی
میا: چرا اینجا است و دختره رو نشون مامان باباش میدهند و دختره سریع بغل مامان باباش میره میا با دیدن این صحنه خیلی خوشحال میشوند و خانم به میا میگه :
مرسی که دخترمو نجات دادی
میا. خواهش میکنم کاری نبود
و دختره و مامان باباش از میا خداحافظی میکنند و میروند و میا بعد از رفتن آنها به فکر فرو میروند که صدای سوفیا رو میفهمه که میگوید :
چرا اینجایی دو ساعته دارم دنبالت میگردم
میا : ببخشید که داشتم از شهرتون محافظت میکنم
سوفیا : بیا بریم بقیه مغازه ها رو ببینیم
میا : اوکی بیا بریم
ادامه دارد .......
- ۲.۷k
- ۰۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط