۸ پارت 7
ا٫ت: آها اوکی😅
(در تلاش برای طرز گرفتن درست چاپستیک بود که در آسمان رها شدند وبه زمین فرود آمدند😔🤣)
و ما جر خوردن اعضا رو داریم:🤣🤣🤣🤣🤣
جین: بیا....ا٫ت..... بیا چندگال... (نقطه چینا یعنی داره میخنده تمیتونه حرفشو بگه)
ا٫ت: مرسی😅
کوک: (نگاهی که داره به سختی جلو خندشو میگیره)
ا٫ت: ای بابا انقدر نخندین دیگههههه
شوگا: اوکی بچه ها نخندین بیبی مون ناراحت میشه (پوزخند)
ذهن ا٫ت: واااااات!!!!! این چرا به من گفت بیبی؟؟؟؟
(فلش بک به بعد از ناهار)
ا٫ت: راستی هیچکدومتون هنوز درست خودتونو معرفی نکردین من اسماتونم نمیدونم
(اعضا شروع کردن به معرفی کردن خودشون)
ا٫ت: خوشبختم😊 (مهربون)
ا٫ت: آها راستی کوک تو پشت تلفن به من گفتی که اومدم میخوای حرف مهمی بهم بزنی! چیزی شده؟
(کوک به اعضا نگاه میکنه مه نامجون به نشانه تعیید براش سر تکون میده)
کوک: خووووب..... راستش ا٫ت...
(ناگهان در با شتاب باز میشه)
منیجر: هوووی مگه شما ها نباید الان تمرین کنید (عصبی)
کوک: چرا ولی.....
منیجر۲: ولی چی ها؟ نکنه چون مهمون دارین میخواین بهونه بیارید؟؟ (عصبی. داد)
کوک: ولی آخه.....
ا٫ت درگوش جونگ کوک میگه: ولش کن کوک اینا خیلی بد اخلاقن تا بد تر نشده برین نگران من نباش
کوک:باشه
(کوک روبه منیجرا) باشه الان میریم
منیجر۱: خوبه
کوک: فقط میشه لطفا حدعقل یکی مون پیش ا٫ت بمونه؟؟
(ذهن منیجر) : پس اسمش ا٫ته
منیجر: اوکی مشکلی نیست
کوک: مرسی
شوگا پیش ا٫ت میمونی دیگه؟
شوگا: آره بابا خیالت راحت
ذهن شوگا:من که از خدامه پیش همچین فرشته ای باشم
ذهن منیجر: آخه اینم شانسه من دارم چرا آخه باید خشن ترینشون پیش یه همچین موجود ظریفی باشهههه؟؟😩😩😩
ذهن منیجر۲: شت اینجوری نمیتونم نزذیکش شم
.....................................................................
خمارییی😁
دوستان تو پارت بعدی
میگم چطوری منیجرا چند تا
شدن
(در تلاش برای طرز گرفتن درست چاپستیک بود که در آسمان رها شدند وبه زمین فرود آمدند😔🤣)
و ما جر خوردن اعضا رو داریم:🤣🤣🤣🤣🤣
جین: بیا....ا٫ت..... بیا چندگال... (نقطه چینا یعنی داره میخنده تمیتونه حرفشو بگه)
ا٫ت: مرسی😅
کوک: (نگاهی که داره به سختی جلو خندشو میگیره)
ا٫ت: ای بابا انقدر نخندین دیگههههه
شوگا: اوکی بچه ها نخندین بیبی مون ناراحت میشه (پوزخند)
ذهن ا٫ت: واااااات!!!!! این چرا به من گفت بیبی؟؟؟؟
(فلش بک به بعد از ناهار)
ا٫ت: راستی هیچکدومتون هنوز درست خودتونو معرفی نکردین من اسماتونم نمیدونم
(اعضا شروع کردن به معرفی کردن خودشون)
ا٫ت: خوشبختم😊 (مهربون)
ا٫ت: آها راستی کوک تو پشت تلفن به من گفتی که اومدم میخوای حرف مهمی بهم بزنی! چیزی شده؟
(کوک به اعضا نگاه میکنه مه نامجون به نشانه تعیید براش سر تکون میده)
کوک: خووووب..... راستش ا٫ت...
(ناگهان در با شتاب باز میشه)
منیجر: هوووی مگه شما ها نباید الان تمرین کنید (عصبی)
کوک: چرا ولی.....
منیجر۲: ولی چی ها؟ نکنه چون مهمون دارین میخواین بهونه بیارید؟؟ (عصبی. داد)
کوک: ولی آخه.....
ا٫ت درگوش جونگ کوک میگه: ولش کن کوک اینا خیلی بد اخلاقن تا بد تر نشده برین نگران من نباش
کوک:باشه
(کوک روبه منیجرا) باشه الان میریم
منیجر۱: خوبه
کوک: فقط میشه لطفا حدعقل یکی مون پیش ا٫ت بمونه؟؟
(ذهن منیجر) : پس اسمش ا٫ته
منیجر: اوکی مشکلی نیست
کوک: مرسی
شوگا پیش ا٫ت میمونی دیگه؟
شوگا: آره بابا خیالت راحت
ذهن شوگا:من که از خدامه پیش همچین فرشته ای باشم
ذهن منیجر: آخه اینم شانسه من دارم چرا آخه باید خشن ترینشون پیش یه همچین موجود ظریفی باشهههه؟؟😩😩😩
ذهن منیجر۲: شت اینجوری نمیتونم نزذیکش شم
.....................................................................
خمارییی😁
دوستان تو پارت بعدی
میگم چطوری منیجرا چند تا
شدن
- ۳.۰k
- ۳۰ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط