ویو روزی




ویو روزی
( بچه روزی دوست تینا و همخونه تینا هست و کارش آشپزی کردن برای گروه های مختلف هست و بیشتر رستوران های معروف رو رفته و غذا هاشون رو خورده)
امروز برای اینکه کار زیاد داشتم نتونستم غذا برای بچه درست کنم برای همین رفتم یکی از رستوران های نزدیک کمپانی تا غذا بگیرم داشتم با گارسون صحبت و سفارش میدادم که در رستوران بازشد صدایی هم همه مردم زیاد شد این باعث شد که به در نگاه کنم
این جین نیست آمد بغل وایستاد
روزی: آقایی کیم
روش رو سمت من آورد و مو هاشو بالا زد
جین : شما باید جزو اون هفت نفر باشین
روزی : بله من آشپز گروه هستم اسمم روزی هست
جین : خوش بختم
روزی : منم همینطور

چند دقیقه بعد سفارش من و آقای کیم امد فکر کنم اونم برای اعضا گرفته بود
جین : آه یونگی چرا انقدر قور میزنی دارم میام دیگه ...... دو دقیقه غذا بهت نرسه از گربه تبدیل به سگ میشی
و قطع کرد
جین : ببخشید نمی‌خواستم برای دیدار اول بی‌احترامی کنم معذرت میخواهم
روزی : مشکلی نیست
گارسون صدامون زد و رفتیم
جین : ببخشید میشه صورت احساب این خانم هم به من بدید
روزی: نه آقای کیم خودم حساب میکنم
جین : هیچ وقت وقتی با یک آقا میاین رستوران دست توی جیبت نکن ( رو به گرسون).....
صورت حساب لطفاً
غذامون رو گرفتیم
جین : ماشین دادید
روزی: نه پیاده میرم
جین : بفرمایید من شمارو میرسونم
روزی،: نه زحمت میشه
جین : این چه حرفیه بفرمایید
رفتم سوار ماشین شدیم
تا خونه ما از غذا های مختلف حرف می‌زدیم و شوخی میکردیم واقعا بامزست و همینطور شیرین و جذاب
رسیدیم
روزی : ممنونم بابت غذا
جین : من کاری نکردم
روزی : واستا بینم اون جنی نیست
که آقای کیم حرفم رو کامل کرد
جین : که با اون اون



ویو جینی

داشتم از شرکت میومدم تینا هنوز کار داشت و کیتی زودتر رفته بود وای یعنی الان کسی نیست منو ببره خونه
جینی : ایشششش کیتی چرا زودتر رفتی آخه
داشتم دمه در کمپانی از حرص راه میرفتم اونم با قدم های توند و مو هامو این ور اون ور میکردم و با گوشیم دنبال ماشین می‌گشتم
بوققققق
″خانم جینی بفرمایید من شمارو میبرم″
سرم رو به سمت صدا کردم اون پارک جیمین ؟
جیمین: بفرمایید من شمارو میرسونم فکر کنم ماشین ندارید
جینی : نه نمی‌خواد خودم با اتوبوسی یا ماشین میریم
جیمین : لطفاً من دارم میرم خونه یه دوری میزنم مشکلی نیست
جینی : آخه زحمت
جیمین: بفرمایید من دارم میرم چه زحمتی
سوار ماشین شدم و شروع به حرف زدم کردیم در مورد چیز های مختلف حرف می‌زدیم مثل طرح لباس ها ایران و غذاهاش و کلی چیز دیگه که رسیدیم از ماشین پیاده شدم و اونم پیاده شد
جینی : واقعا ممنون آقای پارک
جیمین : لطفاً صدام کن جیمین اینجوری بهتر
جینی : آخه
جیمین : منم شمارو جینی صدا میزنم خوبه
جینی : بله ممنونم جیمین
جیمین خندید و بعد یک صدا امد
جین : آقای پارک شما اینجا چیکار می‌کنی
جیمین : عه هیونگ تو هم که اینجای تو چیکار می‌کنی
جین : من آمدم روزی خانم رو برسونم
جینی : روزی
روزی : چیه توی رستوران من بدون ماشین بودن خوبه رفتم برای شما ها غذا بگیرم
جینی : میخواستی همه کاراتو نزاری آخر موقع که نتونی کار انجام بدی
جیمین: حالا که تموم شده منم امدم جینی رو برسونم دمه کمپانی ماشین نداشت من آوردمش

ویو راوی
و این بود داستان آشنایی دو زوج خوشبخت و رمانتیک داستان ما


ادامه دارد......
دیدگاه ها (۰)

محل آشنایی آن‌ها یک کافه-کتاب‌فروشی دنج و خلوت بود که نامجون...

آهنگی که لیسا داشت باهاش دنس کار میکرد و این رو بگم که سوا خ...

³اون روز تموم شد و من هنوز هم توی شوک اون لحظه بودم همش بهش ...

تیزر

⁵ویو تینا بعد از رفتن بچه ها من کلی کار انجام دادم مثل صراحی...

P⁸ویو تینا بعد از تموم شدن کارم برای غذا خوردن به سالن غذاخو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط