شهر را مستان از هوش پریده پر رنگ کرده اند

#شهر را مستان از هوش پریده پر رنگ کرده اند...

جام دلم لبریز از وجودت عشق بود در نگاه شرابیت...

سیاهی آخر دوزخ عشق سراب بی تو بود در کلامم...

گاهی لب تشنه تو را مینالانم از هجوم مستان بی هوش...

رازم را هنگام فریادهای بی انتهایم بشنو...

من سراب را از دوزخ خوش خیال امید تو چیده ام...

باورت شود این ناله هایم را...

که اسمت فریاد من در آغوش مستان است...
#امیرعلی_بزرگ_مهر
دیدگاه ها (۱)

#جان به دیدار تو یک روز فدا خواهم کردتا دگر برنکنم دیده به ه...

#با من بی کس تنها شده، یارا تو بمانهمه رفتند ازین خانه، خدا ...

#عکس نوشته

#راه را بی جاده رفتی و خبر از ما نپرسیدی...جاده وصالم رو به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط