خنجری را که
خنجری را که
در پهلویم فرو رفته بیرون کش
#بگذار_زنده_بمانم
عطر خود را از پوستم بیرون کن
#بگذار_زنده_بمانم
#فرصتی_دیگر_به_من_ده
تا با زنی دیگر آشنا شوم
که نام تو را از دفتر خاطراتم خط زند
ببرد گیسوی بافته ات را که بر گردنم حلقه زده
#فرصتی_به_من_ده
در پی خیابان هایی بگردم
که با تو در آن ها قدم نزده ام
دنبال صندلی هایی بگردم که با تو در آن ها ننشسته ام
به مکان هایی بروم که تو را به یاد من نمی آورند
#فرصتی_به_من_ده
تا در پی زنانی بگردم که به خاطر تو
ترکشان کرده ام
می خواهم زندگی کنم
#محمد
۴ اسفند۹۵
در پهلویم فرو رفته بیرون کش
#بگذار_زنده_بمانم
عطر خود را از پوستم بیرون کن
#بگذار_زنده_بمانم
#فرصتی_دیگر_به_من_ده
تا با زنی دیگر آشنا شوم
که نام تو را از دفتر خاطراتم خط زند
ببرد گیسوی بافته ات را که بر گردنم حلقه زده
#فرصتی_به_من_ده
در پی خیابان هایی بگردم
که با تو در آن ها قدم نزده ام
دنبال صندلی هایی بگردم که با تو در آن ها ننشسته ام
به مکان هایی بروم که تو را به یاد من نمی آورند
#فرصتی_به_من_ده
تا در پی زنانی بگردم که به خاطر تو
ترکشان کرده ام
می خواهم زندگی کنم
#محمد
۴ اسفند۹۵
- ۱۴۵
- ۰۴ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۷۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط