درخت وفا را کنون برگ ریز است

درخت وفا را کنون برگ ریز است

ازین برگ ریز وفا می‌گریزم

گه از سایهٔ غیر سر می‌رهانم

گه از خود چو سایه جدا می‌گریزم

چو بیگانه‌ای مانم از سایهٔ خود

ولی در دل آشنا می‌گریزم

دلم دردمند است و هم درد بهتر

طبیب دلم کز دوا می‌گریزم

مرا چشم درد است و خورشید خواهم

که از زحمت توتیا می‌گریزم #«خاقانی»  #بخون
دیدگاه ها (۱)

«سیاست نامه» یا «سیر الملوک» اثر «خواجه نظام الملک طوسی» یکی...

تنگ چشمان نظر به میوه کنندما تماشاکنان بستانیمتو به سیمای شخ...

«دل و دلدادگی»؛ عشق در بستر جنگ«دل و دلدادگی»، نوشته «شهریار...

گفت معشوقی به عاشق کای فتیتو به غربت دیده‌ای بس شهرهاپس کدام...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط