مادرم هیچوقت بمن نگفت دوستم دارد

مادرم هیچوقت بمن نگفت دوستم دارد
وقت نداشت.....
دستش همیشه بند بود .
بند بستن بند کفشهای من
که گره زدن بلد نبودم
دستش بند دکمه ی روپوش خواهرم بود
بند مشقهای برادرم.
من اما دوست داشتنش را
زنگ های تفریح
در سیب قرمزی که ته کیفم گذاشته بود
گاز می زدم.

دیدگاه ها (۴)

گاهی یک نگاهآنقدر مهربان است که چشم هرگز رهایش نمی کند ،...گ...

ببخش خودت را برایِ تمامِ راه های نرفته?برایِ تمامِ بی راه ها...

انسان ها همیشه " بت " می سازند ....بعضی ها با " سنگ و چوب " ...

بزرگی را گفتند راز همیشه شاد بودنت چیست؟گفت:دل بر انچه نمی م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط