چندپارتی(وقتی بخاطر یه اشتباه...)پارت1

#فیک
#استری_کیدز

چندپارتی(وقتی بخاطر یه اشتباه...)پارت1

گوشه اتاق توی خودت جمع شده بودی و نقاط زخمی و کبود پاهات رو لمس میکردی.تماس خون با سطح پوست پیشونیت رو به وضوح احساس میکردی،کناره لبت پاره شده بود و درد وحشتناکی رو درون خودش حمل میکرد.
افکار یکی یکی به ذهنت هجوم میاوردن و تا سلول های مغزت رو به درد میاوردن،افکاری که میتونست بهت ثابت کنه کسی که عاشق تو بود بخاطر یک سوءتفاهم چنین بلایی سرت آورده بود؛مینهو عاشق و دلباخته تو بود اما حالا تورو باهرچیزی که دم دستش رسیده بود تا حد مرگ کتک زده بود و اثراتش به خوبی روی چهره و اندامت پدیدار بود.
در با شدت ازچارچوب فاصله گرفت،بیشتر توی خودت جمع شدی و سرتو پایین انداختی؛صدای قدمهاش خبر از نزدیک شدن میداد.درست بالای سرت ایستاده بود،قامتش روی جثه ات سایه مینداخت.سرتو بالا دادی و نگاهتو به چشمای خالی از هرگونه احساسش دادی.
لحنش کاملا سرد و بی احساس بود و فقط کلمات رو توی دهنش میچرخوند.
-بلندشو دنبالم بیا
اما تو با تمام ترسی که داشتی سرتو با لرزش به نشانه منفی به دو طرف تکون دادی،با دیدن جوابت پوزخندی روی لبهاش نشست اما طولی نکشید که تا خود زیرین ترین تارهای موهات رو بین چنگالاش گرفت و از روی زمین بلندت کرد و با لحنی جدی لب زد.
منم که میگم چیکاربکنی و چیکار نکنی...توفقط باید بگی چشم...ازت -نظر نخواستم
صدای ناله های ریزی که میکردی توی فضای اتاق پیچیده بود،درهمون حالت تورو به طرف پذیرایی کشوند و با تمام توان تورو وسط فضای پذیرایی پرت کرد،جسمت با شدت با زمین برخورد کرد و ناله بلندی سردادی،موهات پریشون شده بودن؛صورتت قرمز و بدنت کبود
بود.قدم قدم بهت نزدیک شد،مجددا بالای جسمت که روی زمین پخش شده بود ایستاد وپای چپش رو با شدت روی پاهای ظریف و کم توانت فشرد،جیغ بلندی کشیدی و دستت رو از شدت درد روی دهنت قرار دادی.صدای ناله های تو تمام فضای خونه رو پرکرده بود،گریه میکردی
والتماس میکردی که ولت کنه؛پاش رو آروم برداشت وروبه روت نشست،چونه ات روصفت بین انگشتاش گرفت و سرتو بالا داد.
-چیه؟...درد داشت؟...آخی...چطور درد نداشت وقتی به منی که تموم زندگیت بودم خیانت کردی؟هاننن؟...اهان حتما بازم مجبورت کردن هوم؟
+من خیانت نکردمـ...
با سنگینی که روی صورتت فرود امد حرفت رو نیمه کاله ول کردی،مجددا چونه ات رو گرفت و سرت رو دربه طرف خودش چرخوند و بالحنی قاطع لبهاشو ازهم فاصله داد.
-تو باید زجر بکشی ا/ت...باید زنده زنده چال بشی...تو نباید همینجوری بدون هیچ شکنجه ای رها بشی...ولی نمیتونم...تحمل دیدن قیافت رو ندارم...باید گمشی یجای دیگه
+من خیانت نکردم...هق هق...باور کن مینهو..هق داری اشتباه میکنی...یه سوءتفاهمه هق هق...باور کن من کاری نکردم...هق هق...من کاری نکردم
جوابی نداد ولبخند تلخی روی لبهاش نقش بست،از جسمت فاصله گرفت و بلند شد و به طرف در ورودی رفت؛جلوی در ایستاد و آخرین جملاتش رو به زبون آورد.
دیدگاه ها (۳)

چندپارتی(وقتی بخاطر یه اشتباه...)پارت2

چندپارتی(وقتی بخاطر یه اشتباه...)پارت3{آخر}

felix

seungmin

hyunjin

hyunjin

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط