فیک کوک

فیک کوک ۱۳
سونا برام بیبی چک آورد بعد از چند دقیقه دوتا خط شدم درست بود حامله بودم اونم از کوک نمیدونستم خوشحال باشم با ناراحت از دستشویی اومد بیرون دیدمسونا داره با تلفن صحبت میکنه تا منو دید تلفنو قطع کردم اومد بیشم
؛چی شد
+یا سونا من چیکار کنم
؛مگه چی شده
+من حامله هستم
؛حاملههعععع (داد)
+اره داد نزن سونا میخوام سقطش کنم
؛از این حرفا نزن مگه دسته توعه
تو همیشه دوست داشتی مادر بشی
+من واقعا نمیدونم 😭
؛گریه نکن باهم بزرگش میکنم
حالا خم بر سرکارت
+باشه من رفتم
بنده
بونا رفت سرکارش چند ساعتی گذشته بود هیچکس نبود داخله شرکت یونا رفت تا برگه هارو بده به یوهان
تق تق 🚪
یوهان
میدونستم که یونا هست الان وقتش بود تا باهاش رابطه داشتت باشم
بنده
یونا درو باز کردم و رفت داخل دید هیچکس که یک دفع در قفل شد یوهان از پشت یونا گرفته شروع کردم به مارک انداختن گردنش
+چیکار میکنی عوضی دست از سرم بردار (داد و گریه )
$هشششش ساکت امشب قرار بهم حال بدی
+ولم کن به خدا به هیچکس نمیگم(گریه
$برام مهم نیست تو منو تحریک کردی
+ولم کننننن من حامله ه.سس.تمم (از حال رفت )
$هی هی یونا پاشو شوخی باحالی بود
کوک
دستیارم زنگ زد که یوهان میخواد به یونا تجاوز کنه خیلی عصبی شدم سریع سوار ماشین با سرعت زیاد میرفتم نزدیک بود چن بار تصادف کنم وقتی رسیدم شرکت سریع رفتم به سمته دفتر یوهان صدای خنده یوهان میومد ولی یونا نه ترسیدم گه بهم خیانت کنه سریع اومد درو باز کنم که باز نشد محکم با پله میزدم داخله در تا بازشه بعد از چند بار باز شد

داره کم کم تموم میشه 😕
دیدگاه ها (۴۷)

فیک کوک۱۴دیدم یونا بیهوش تو بغله یوهان سریع یونا از یوهان جد...

فیک کوک پارت آخر 😊یونابا سردرد عجیبی از جام بلند شدم داخل یه...

فیک کوک ۱۲ یونا خودش بود کوک بود به از یک ماه دیدمش دلم میخو...

فیک کوک۱۱ یونا یک ماهی میشه که اومد ژاپن و یه دوستی پیدا کرد...

عشق مافیاییp2

یونا :صبح از خواب پاشدم درو برم نگاه کردم کوک کنارم خوابیده...

پارت ۱۴

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط