رمان به مناسبت تولد لیدرمون نامجون
رمان به مناسبت تولد لیدرمون نامجون:
دختری بنام پارک ات 19ساله برداری بنام جیمین داره که خیلی دوستش داره امروز قراره با جیمین بره تولد نامجون پس میره اماده بشه اول از همه میره حموم میکنه، موهاشو سشوار میکنه و لباساشو میپوشه.
جیمین: خواهر اماده ای؟
+: اره بریم
رفتن سوار ماشین شدن راه افتادن خونه نامجون.
ویو نامجون
امروز تولدمه همه اعضا هستن ات خواهر جیمین هم میاد. من دوستش دارم امشب بهش میگم.
رفتم لباسامو تنم کردم و اومدم پایین که یهو صدای ایفون خونه اومد رفتم درو باز کردم ات و جیمین بودن.
-: خوش اومدین بیاید تو.
جیمین: مرسی داداش.
+: سلام.
-: سلام (لبخند)
رفتیم تو پیش بقیه اعضا جین رفت کیک و اورد من شمع ها رو فوت کردم.
همه: تولدتتتت مبارکککک نامجوناااا.
کیک و خوردیم رسید به کادو ها اول ات.
کادو رو باز کردم یه کتاب و یه گردن بند و دستبند و انگشتر بود خیلی قشنگ بودن...
ادامه دارد...
بقیه اش برا فردا بای بای ♥
دختری بنام پارک ات 19ساله برداری بنام جیمین داره که خیلی دوستش داره امروز قراره با جیمین بره تولد نامجون پس میره اماده بشه اول از همه میره حموم میکنه، موهاشو سشوار میکنه و لباساشو میپوشه.
جیمین: خواهر اماده ای؟
+: اره بریم
رفتن سوار ماشین شدن راه افتادن خونه نامجون.
ویو نامجون
امروز تولدمه همه اعضا هستن ات خواهر جیمین هم میاد. من دوستش دارم امشب بهش میگم.
رفتم لباسامو تنم کردم و اومدم پایین که یهو صدای ایفون خونه اومد رفتم درو باز کردم ات و جیمین بودن.
-: خوش اومدین بیاید تو.
جیمین: مرسی داداش.
+: سلام.
-: سلام (لبخند)
رفتیم تو پیش بقیه اعضا جین رفت کیک و اورد من شمع ها رو فوت کردم.
همه: تولدتتتت مبارکککک نامجوناااا.
کیک و خوردیم رسید به کادو ها اول ات.
کادو رو باز کردم یه کتاب و یه گردن بند و دستبند و انگشتر بود خیلی قشنگ بودن...
ادامه دارد...
بقیه اش برا فردا بای بای ♥
- ۳.۴k
- ۲۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط