چای خانه مادر بزرگ انگار طعم دیگری داشت

.چای خانه مادر بزرگ انگار طعم دیگری داشت .
دو استکان کوچک در آن سینی نقلی و دوست داشتنی که بهترین دارو بود برای هر خستگی و درماندگی که شما بتوانید تصورش را بکنید.
دارویی که تا به حال نظیرش را ندیده اید .
سینی چای با پیش درآمد لبخندی که صاف می نشست به قلبت و جواب سلامی که اغلب با قربان صدقه و نوازشی همراه بود که اعتماد به نفست می بخشید و برق چشمانی که چون بارانی روح و روانت را در همان ابتدای دیدار آرامش می بخشید و احوال پرسی گرمی که دلت را گرم می کرد به بودن آدم هایی که ماندنت را معنا می بخشیدند  و اختصاص یافتن زمانی فقط به تو که با زبان بی زبانی می فهماندت که دو گوشم که بشنوم از موفقیت هایت و دو چشمم که ببینم سلامت و شادی و نشاط تو را و گاهی تلنگری و تذکری دلنشین و اغلب تشویق و امید بخشیدن بود که به سویت روانه می شد ...
دیدگاه ها (۱)

ما به یه دیت ساده اینجوری هم واسه شکوندن غم غروب سیزده راضی ...

بعد از ۳۶ روز برگشتم شیراز و در کمال ناباوری با ارغوان خانوم...

بفرماافطاری...

زندگی آب روانی‌ است روان می‌گذردآنچه تقدیر من و توست همان می...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط