پوزخندی به شهریار می زنم و ملحفه رو روی صورتم می کشم شه
پوزخندی به شهریار می زنم و ملحفه رو روی صورتم می کشم . شهریار هم با گفتن ( من میرم واحد ترخیص ) من و مامان رو تنها میذاره ،میگم :
_شماها توی این دوماه من رو بازی دادین ، من دیگه هیچ اعتمادی به هیچ حرفتون ندارم . چرا و کی پدرم رو کشت ؟
_نمیدونیم قاتلش هیچوقت پیدا نشد ، حالا میریم خونه با حزییات برات تعریف می کنم دخترم .
_من میرم خونه مامان آفاق .
مامان با ناراحتی میگه :
_تو تموم این دوماه دل خوش بودم که برمیگردی پیش خودم ، اما باشه چی بگم .شهریار کیف پولش رو جا گذاشته و بهم پیامک داده تا براش ببرم ، فکر کنم تا برگردم سرمت تموم میشه . مراقب خودت باش تا بیام عزیزم .
با شنیدن صدای در ، صورتم رو بیرون میارم و خیره می مونم به دستم که دوباره سوزن مهمانش شده بود و با شنیدن دوباره صدای در بدون نگاه کردن میگم :
_چقدر زود برگشتی مامان ؟
نگاهم از کفشهای مشکی واکس زده و شلوار پارچه ای سورمه ای و کت همرنگش ، از کراوات خردلی رنگ و پیراهن آبی آسمونی به صورت مردونه ای میرسه که دو چشم مشکیش خیره به من بودند .
_پرستش ، منم .
_شما ؟ من رو می شناسید؟ با من چه نسبتی دارین ؟
_واقعا من رو یادت نمیاد ؟ به من میگی شما ؟ از قصد داری اینجوری رفتارمی کنی ؟
با حالتی جدی می شینم و با اخم میگم :
_از قصد چیه آقا ؟ من تصادف کردم ، دوماهه که اینجام ، تمام حافظم رو از دست دادم ، خب به من بگین کی هستین .
_شماها توی این دوماه من رو بازی دادین ، من دیگه هیچ اعتمادی به هیچ حرفتون ندارم . چرا و کی پدرم رو کشت ؟
_نمیدونیم قاتلش هیچوقت پیدا نشد ، حالا میریم خونه با حزییات برات تعریف می کنم دخترم .
_من میرم خونه مامان آفاق .
مامان با ناراحتی میگه :
_تو تموم این دوماه دل خوش بودم که برمیگردی پیش خودم ، اما باشه چی بگم .شهریار کیف پولش رو جا گذاشته و بهم پیامک داده تا براش ببرم ، فکر کنم تا برگردم سرمت تموم میشه . مراقب خودت باش تا بیام عزیزم .
با شنیدن صدای در ، صورتم رو بیرون میارم و خیره می مونم به دستم که دوباره سوزن مهمانش شده بود و با شنیدن دوباره صدای در بدون نگاه کردن میگم :
_چقدر زود برگشتی مامان ؟
نگاهم از کفشهای مشکی واکس زده و شلوار پارچه ای سورمه ای و کت همرنگش ، از کراوات خردلی رنگ و پیراهن آبی آسمونی به صورت مردونه ای میرسه که دو چشم مشکیش خیره به من بودند .
_پرستش ، منم .
_شما ؟ من رو می شناسید؟ با من چه نسبتی دارین ؟
_واقعا من رو یادت نمیاد ؟ به من میگی شما ؟ از قصد داری اینجوری رفتارمی کنی ؟
با حالتی جدی می شینم و با اخم میگم :
_از قصد چیه آقا ؟ من تصادف کردم ، دوماهه که اینجام ، تمام حافظم رو از دست دادم ، خب به من بگین کی هستین .
- ۱۷.۳k
- ۲۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط