حضرت عباس ناگهان صدای کودکان را شنید که فریاد می زدند الع

حضرت عباس ناگهان صدای کودکان را شنید که فریاد می زدند العطش العطش😔 😭
برای حضرت عباس خیلی سخت بود صدای العطش کودکان را بشنود و کاری نکند
از اینرو سوار اسب شد و نیزه به دست گرفت و مشک آبی را همراه خود برد و به طرف شط فرات راهی شد شریعه فرات با 4 هزار نیرو محافظت می شد اسب را داخل آب  می برد اول مشک را پر از آب می کند و بدوش می اندازد حضرت عباس تشنه است و هوا بسیار گرم. زمان واقعه عاشورا به روایتی دیگر مهرماه بوده است او جنگیده تا به فرات رسیده خسته و کوفته وارد آب شده، همانطوریکه سوار بر اسب است  آب تا زیر شکم اسب را فر می گیرد، دست زیر آب می برد مقداری آب با دو دستش بر می دارد تا نزدیکیهای لبانش می آورد آنهایی که از دور ناظر بودند ، گفته اند: اندکی تامل کرد بعد دیدیم آب را نخورد و روی آب فرات ریخت.😔 😭

🍂 حضرت ابالفضل مسیر برگشت خود را عوض نمود و از داخل نخلستانها برمی گردد تا شاید مشک را سالم برساند چون قبلا از راه مستقیمی آمده بود ولی حالا همراهش امانتی گرانبها دارد و تمام همتش این بود که آب را سالم برساند لذا از داخل نخلستانها که امنیت بیشتری داشت برگشت دشمنان راه را بر او بستند و او را محاصره کرند تا آنکه نوفل ازرق شمشیری به دست راست حضرت زد و آن را زا بدن جدا نمود.😔 😭
دیدگاه ها (۱)

🍁 در همین حال بود که دیدند ابالفضل رجز را عوض کرد و معلوم ش...

تیری دیگر می آید بر سینه حضرت می نشیند و عده ای گفته اند عمو...

مولا فرمود حال که می خواهی بروی، برو مقداری آب برای فرزندان ...

حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام ) وقتی دید بیشتر یاران اما...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط