داشتم از این شهر می رفتم

داشتم از این شهر می رفتم
صدایم کردی
جا ماندم
از کشتی ای که رفت و غرق شد!

البته...
این فقط می تواند یک قصه باشد!
در این شهر دود و آهن
دریا کجا بود
که من بخواهم
سوار کشتی شوم و
تو صدایم کنی

فقط می خواهم بگویم
تو نجاتم دادی

تا اسیرم کنی




رسول یونان
دیدگاه ها (۶)

حمید مصدق

خوبِ من! حیف است حال خوبمان را بد کنیمراه رود جاری احساسمان ...

عشق یعنی روز برفی تارلطفی،بی کلام زخمه بر سازش زندبر زخم های...

عاقلان را با هم ‌این دیوانه دشمن کرده استاز هم‌آن روزی که فک...

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

دلشان میخواهد.چرا .به کسی مربوط نیست ....مربوط هست.

عشق ، اشتباه قشنگی بود ..نسیم خنکی میوزید و موهات رو به حرکت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط