تا آمدم بدزدمت

تا آمدم بدزدمت
پدرت رییس جمهور شد
با چند محافظ غول پیکر.
برادرت آر پی جی خرید
وسطی وزیر جنگ
آن یکی هم سر علاقه شد تک تیرانداز
خواهرت با بروسلی ازدواج کرد
و مادرت به نیت همه ی پیامبران
برای محافظت از تو تانک سفارش داد
و تو را هر روز با ماشین های ضد گلوله خرید برد و آورد
خانه تان شد قصر
با دوربین های مدار بسته
سیم خاردار و کلی مامور اسلحه به دست. عینک دودی و از این سیم های پیچ خورده پشت گوش و رمز عبور ،مرور.
چه می دانم
زنگ هم که می زنم
یا منشی معاون معاون معاون آبدارچی تان بر می دارد
یا می رود روی پیغام گیر
که لطفا منتظر بمانید و بعد ،
سمفونیِ وطنم پاره ی تنم.
از هر که هم سراغت را می گیرم
یا روزنامه است
یا پیشخوان دولت
واقعا من با یک لنگه جوراب نیم پارازین
تهش کفه دار گلدار
با تفنگ آب پاش بچه ی خواهرم
که آن هم دکمه اش خوب کار نمی کند،
چگونه تو را بدزدم نامرد؟
دوستم نداری خب بگو
بگو بیخودی به مادرم نگویم
ببین کجا انداختی
بیچاره یک پا برهنه
از بس پشت پشتی ها را گشته ،
پایش درد گرفته
بگو
دوستم نداری بگو
بگو این بچه هی زنگ نزند دایی
تفنگم کو پس
کی می آوری به خدا
لازمش دارم
#رسول_ادهمی
دیدگاه ها (۹)

واژه ها را از دهانم یک به یک دزدید و رفتسهم من از عشق شد شعر...

من میخواستم پیر شوم کنارت،قرص هایت را سر ساعت بدهم دستت و عص...

اگر زمان به عقب برگردد...از هشت‌سالگی به کلاس زبان انگلیسی م...

من از قیدتنمیخواهم رهایی را ...! #سعدی

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط