روزها با فکر او دیوانه ام شب بیشتر

روزها با فکر او دیوانه ام شب بیشتر



هر دو دلتنگ همیم، اما من اغلب بیشتر

باد می‌گوید که او آشفته گیسو دیدنی‌ست
شانه می‌گوید که با موی مرتب بیشتر

تا مرا بوسید گفتم: آه ترکم کن، برو
عمق هذیان می‌شود با سوزش تب بیشتر

حرف‌هایش از نوازش‌های او شیرین‌تر است
از هر انگشتش هنر می‌ریزد از لب، بیشتر

یک اتاق و لقمه‌ای نان و کمی آغوش او
من چه می‌خواهم مگر از این مکعب بیشتر؟

سید_سعید_صاحب_علم
دیدگاه ها (۳)

خانه پدربزرگ را دوست داشتم ظهر که میشد بوی غذا تمام اتاق را ...

⭐ شهامت میخواد ......سردت باشه...اما گرم لبخند بزنی...➖ ➖ ...

ای که از کوچه معشوقه ما می گذریقسمت ما نشد این عشق حلالت باش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط