چندشاتی جونگکوک
چندشاتی جونگکوک
part 3
دختر عصبی شد
+ بس کن..خستم کردی از بس که بهم دستور دادی.. بدنم خودمه، صورت خودمه .. به تو چه؟
(بی ادب)
-چی گفتی؟ جرعت داری یه بار دیگه حرفتو تکرار کن...
+گفتم بس کن.. خسته شدم از بس بهم دستور دادی.. به تو ربطی نداره
پسر عصبی شد..
چشماش خمار شد..
کمر دختر رو محکم گرفت ...
ودختر رو به خودش نزدیک کرد...
دختر رو به اودش چسبوند ..
-دهنتو ببند پرنسس کوچولو.. تو در مقابل من یه مورچه هستی.. کاری نکن که پرنس عصبی بشه
+ کوک خستم کردی.. به جای اینکه بگی چه تتوی خوشگلی، میزنی تو ذوق آدم..
جونگکوکپوزخند زد..
لباس دختر رو داد بالا
دستشو روی تتو کشید
-ولی یچیز میگم پرو نشو...
+بله؟
- چقدر خوشگله.. مثل صورت ماهت
چشم های دختر از ذوق برق زد
+واقعا خوشت اومد؟
-عالیه... قشنگه.. ولی نمیخواستم درد بکشی..
+کمی درد داشت.. ولی دوست داشتم..
-مبارک باشه پرنسسم
+مرسی پرنس من
با لبخند گفت و دستاشو دورگردنپسر حلقه کرد.. سرشو روی سینه پسر گذاشت
-عاشقتم..
+منم همینطور"
+ و بله.. این تتوی خاطرات من و بابات بود
^ واییییییییییی بابایی چقدر مامان رو دوست داری
پسر خندید
- بله ایشون ملکه قلب منه
^ پس من چیییی؟؟؟!!!
-شما همپرنسس قلب منی
"دختر بچهی ۴ ساله لبخند خرگوشی زد"
+بگمپایان یا زوده؟
- تایم تموم شده پرنسس.. نوبت چندشاتی بعدیه🤭
+ولی دلم برای داستان تتوی خاطراتمون تنگمیشه..
-داخل یه چندشاتی دیگه میبینمت دیگه؟
+آره ...
- قول؟
+قول
the end.
part 3
دختر عصبی شد
+ بس کن..خستم کردی از بس که بهم دستور دادی.. بدنم خودمه، صورت خودمه .. به تو چه؟
(بی ادب)
-چی گفتی؟ جرعت داری یه بار دیگه حرفتو تکرار کن...
+گفتم بس کن.. خسته شدم از بس بهم دستور دادی.. به تو ربطی نداره
پسر عصبی شد..
چشماش خمار شد..
کمر دختر رو محکم گرفت ...
ودختر رو به خودش نزدیک کرد...
دختر رو به اودش چسبوند ..
-دهنتو ببند پرنسس کوچولو.. تو در مقابل من یه مورچه هستی.. کاری نکن که پرنس عصبی بشه
+ کوک خستم کردی.. به جای اینکه بگی چه تتوی خوشگلی، میزنی تو ذوق آدم..
جونگکوکپوزخند زد..
لباس دختر رو داد بالا
دستشو روی تتو کشید
-ولی یچیز میگم پرو نشو...
+بله؟
- چقدر خوشگله.. مثل صورت ماهت
چشم های دختر از ذوق برق زد
+واقعا خوشت اومد؟
-عالیه... قشنگه.. ولی نمیخواستم درد بکشی..
+کمی درد داشت.. ولی دوست داشتم..
-مبارک باشه پرنسسم
+مرسی پرنس من
با لبخند گفت و دستاشو دورگردنپسر حلقه کرد.. سرشو روی سینه پسر گذاشت
-عاشقتم..
+منم همینطور"
+ و بله.. این تتوی خاطرات من و بابات بود
^ واییییییییییی بابایی چقدر مامان رو دوست داری
پسر خندید
- بله ایشون ملکه قلب منه
^ پس من چیییی؟؟؟!!!
-شما همپرنسس قلب منی
"دختر بچهی ۴ ساله لبخند خرگوشی زد"
+بگمپایان یا زوده؟
- تایم تموم شده پرنسس.. نوبت چندشاتی بعدیه🤭
+ولی دلم برای داستان تتوی خاطراتمون تنگمیشه..
-داخل یه چندشاتی دیگه میبینمت دیگه؟
+آره ...
- قول؟
+قول
the end.
- ۲۱.۷k
- ۱۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط