خاطراتکوچکمن

#خاطرات_کوچک_من

هیچوقت پاهای این مردِ خندان رو ندیدم ...
تازه فهمیدم که قدِ بلندی هم داشته ,
و بیست و چهار سال از فوتش می‌گذره ...

یکبار که نوجوون بودم، به یک نقاش حرفه‌ای گفتم:
«باب راس رو دوست دارم.»
لبخند زد ...
گفت که کارهاش قوی نیست ...
بله ...
بعدها بهتر درک کردم؛
اما این مردِ مو فرفری چه کسی بود؟

یک معلم نقاشی ,
که درس‌هایی بزرگتر از نقاشی رو یادمون می‌داد ...
خیلی روی شکل‌گیری شخصیت و نگاه من تاثیر گذاشت ...
وقتی که بوته‌ای رو می‌کشید و می‌گفت:
«پشت این بوته یه خرگوش بازیگوش هست»
تخیل و عاطفه مخاطبش رو بیدار می‌کرد ...
نقاشی رو دوست داشتم ,
اما این مرد من رو عاشق نقاشی کرد ...
اگرچه هیچ وقت نقاشی کشیدن روی بوم،
با رنگ روغن رو تجربه نکردم ...

فقط یه قلم‌مو داشتم ...
با آب، خیسش می‌کردم
و روی یک سطح سیمانی درخت می‌کشیدم ...
به سرشاخه‌هاش که می‌رسیدم
ساقه‌ی درخت تبخیر میشد و کمرنگ می‌شد ...
درخت دوم رو که می‌کشیدم،
درخت اول ناپدید شده بود ...

#معین_دهاز
#باب_راس
#لذت_نقاشی

💞 💞
https://t.me/joinchat/AAAAAECrQHi309X0WG1yFg
دیدگاه ها (۴)

#لبیک_یا_حسن❤ ️#خادمین_بقیع_غریب میشود روزی "مدینه" ، پایتخت...

تو مرا آزردیکه خودم کوچ کنم از شهرت...تو خیالت راحت!میروم از...

سلام ارباب...اربعینت هم تمام شد ...دیگه باید پیرهن سیاهامونو...

اینجا کربُ بلاس ...صدای ما رو از بین الحرمین میشنوید ...حضرت...

Dark Blood p5

#Gentlemans_husband#Season_two#part_227حقیقت با خر خرکیایی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط