پارت

#پارت_۷۵
رفتیم استدیو و‌کارت دعوت بوه هارو دادیم...رفتم پیش یاشار نشستم

+چطوری؟

_خوبم

+نیستی

_ها

+میگم خوب نیستی
..عاشق شدی نه؟

_برو بابا دلت خوشه

+یاشار دیگه هر کی نشناست من که میشناسمت..دیدم اونروز تو محضر به تینا چجوری نگاه میکردی

سرشو انداخت پایین

+الهی فدات شم...خجالت نکش

یه بوس گذاشتم رو لپش

+خودم واست میرم خواستگاری

_اول باید ببینم تینا هم منو میخواد یا نه؟همینجوری مه نمیشه بریم

+غلط کرده نخواد..کی بهتر از تو واسه تینا...حالا بگو ببینم کلک...از کی عاشقش شدی؟

_نمیدونم...به خودم اومدم دیدم ازش خوشم میاد

+رو که ندادی؟

_نه

+خوبه آخه تینا یکم پرروئه...خب داداش گلم کی بریم خواستگاری پی؟

_نمیدونم

+پس خودت قرارارو جفت و جور کن با برسام بعدم به من بگو

پاشدم رفتم پیش آرتین..پشتش به من بودو داشت با تلفن مرف میزد...

+دلینا...چرا دست از شرم برنمیداری من که هفته به هفته به حسابت پول میریزم دیگه چی‌میخوای.....بسه خواهشا بس کن...گوشم از این حرفای صد من یه غازت پره دلینا...بقرآن دلینا آنا آب تو دلش تکون بخوره ...بخوای سر این چیزای بیخود از آنا سو استفادع کنی و اعصابشو بریزی بهم دودمانتو سیاه میکنم...فهمیدی؟

بعدم گوشیو قطع کرد....دلم قرص شد از حرفش...برگشت

+جانم

_هیچی

+آنا

برگشتم

+بیا....بیا

رفتم سمتش...دستمو کشید و پرت شدم تو بغلش

+خیلی دوست دارم...دوونتم بخدا

تو‌چشاش نگاه کردم

+آنا از هیچی نترس...از هیچی...من پیشتم..از جامم تکون نمیخورم

_باورم نمیشه

+چیو

_اینکه این آدمی‌که الان داره با من حرف میزنه همون آدم مغروریه که زد لبمو بریدهمونی که بهم میگفت هماهنگ نیستی..همونی که میگفت اومدی خچدتو قالب کنی

+هیچوقت بریدگی لبتو یادم نمیره...اون تیشرترو یادته؟

_کدوم؟

+همونی که داشتی میدوییدی خوردی بهم تیشرتم خونی و رژی شد

یخورده فک کردم

_آها ارع

+هنوز تو کشومع..همونجوری..اون شبایی که نداشتمت برش میداشتم نگاش میکردم...یاد اونروز میوفتادم حالم خوب میشد میگرفتم‌میخوابیدم

_باز تو یچیزی از من داشتی..من که هیچی از تو نداشتم که خداقل فک کنم پیشمی...فقط عکسات بودن ...اه بسه دیگه اصن نمیخوام به اون دوران فکر کنم

گوشیم تو جیبم بود زنگ خورد یه شمارع ناشناس بود

+بله..بفرمایید..بله

کسی جواب نمیداد

_کیه؟

+نمیدونم جواب نداد..حتما اشتباع گرفتع بود..بریم پیش بچه ها؟

_بریم

رفتیم تو‌جمع بچه ها..من یخورده شیطونی کردم..اینو اونو اذیت کردم...ماجرای عاشق شدن یاشارم به همه گفتم...برسامم‌اونحا بود و‌کلی سر بع سرش گذاشت..روبه غرفان گفتم

+عرفان آلما چطوره؟

دستشو گذاشت رو صورتش و خالت گریه دراورد...

_پدر منو درآورده

+هوی راجع به آبجیم درست حرف بزنا

_چشم ببخشید

امیر گفت:یعنی یه روزی تو جای آلما باشی اینکارارو نمیکنی؟..من که دلم واسه آرتین میسوزه..چی میکشه اون نه ماه

اشک تو چشمام جمع شد...برای اینکه نزنم زیر گریه سریع از جمع اومدم بیرون...رفتم تو دستشویی..امیر ای کاش نمیگفتی...ای کاش نمیگفتی..از دستشویی اومدم بیرون..یاشار و آرتین جلو در وایساده بودن

+خوبی انا؟

+اره خوبم

آرتین:دلم میخوادبرم بزنم تو‌دهن امیر اه

_آرتین خب اون که خبر ندارن هیشکی جز تو و یاشار نمیدونه...من باید عادت کنم

+بریم خونه؟

_بریم...یاشار جیزی ازت پرسیدن ماست مالی کن

+باشه مواظب خودتون باشین..

_خدافظ

رفتیم سوار ماشین شدیم‌...هیچکدوممون حرف نمیزدیم...آهنگ(دیوونه_ماکان بند)پخش میشد

(هیشکی...توی قلبم...جا نمیشع جز تو تا همیشه...این دیوونه رو هی..دستشو بگیر...تو بگیر فقط...)

آذتبن با آهنگ‌میخوند ولی من اصلا حوصله نداشتم

+ببنمت...بخند..بخند میگم....پدر سوخته میگم بهند

زدم زیر خنده

_الهی فدای خنده هات
دیدگاه ها (۱۵)

#اکیپمون😂 😂 😂 😂

#پارت_۷۶بیست روز بعدامروز رور عروسیمونه..روزی که آرزشو داشتم...

تولدتوووووون مبااااااارک عشقیاااااا#علیرضا_جهانبخش#عشقانبخش#...

#پارت_۷۴روز عقدمون رسید...شاید اگه دلینا نبود الان عروسیمونم...

رمان بغلی من پارت ۶۶دیانا: از خواب بیدار شدم بدنم کوفته بود ...

پارت آخر فصل اول شیش ماه بعدمن و تهیونگ الان شیش ماه هست که ...

blackpinkfictions پارت ۲۱

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط