سیگارشو انداخت پایین با کفشش خاموشش کرد

-سیگارشو انداخت پایین با کفشش خاموشش کرد
رو به آسمون کرد گفت : این تاریکی شبو میبینی؟
از اینجا به بعدش آدما دیگه خودشونن .
تا خود صبح اون نقاب پر لبخندشونو از چهره‌ی غمگینشون بر میدارن ..
از این تایم به بعد دیگع دروغ نمیگن که خوبم .
همیشع شبا آدما خود واقعیشونن !
هیچکسم نمیفهمه چی میگذره بهشون تو این شبا:)!


"³¹شهریور¹⁴⁰⁰"
دیدگاه ها (۹۱۴)

بعضی‌وقت‌ها‌باید‌از‌همه‌چی‌دست‌کشید؛بی‌اعتنا‌شد...^^دلم‌میخا...

لبخندهایِ منفور اشک‌هایِ مجبور؛#𝕸𝖔𝖔𝖉

الآن‌دقیقن‌مودم‌اینه‌ک‌دوست‌دارم‌یه‌چمدون‌ببندم،برم‌جایی‌ک‌ح...

امروز یه پدر و دختر نشسته بودن کنارم بابای دختره برگشت بهش گ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط