Mafias Stepdaughter

𝙥𝙖𝙧𝙩 3
ویو یونگی
با حرفی که زد به خودم لرزیدم و ترس تنم رو فرو برد توی خودش و دیگه نتونستم چیزی بگم که رفت
&من باید به خاطر ا.ت و رویا هاش برم ولی پنهانی دباره بر میگردم پیشش
&مردک عو// ضی اون کی باشه که دخترونگی خواهرم رو بگیره*عصبانی*
& الان میرم ولی بعد حساب این مردک رو میرسم
چمدونم رو جمع کردم و رفتم پیش ا.ت و ازش خداحافظی کردم و همو تا چند دقیقه بغل کرده بودیم و خداحافظی میکردین
بعد چند دقیقه ازش جدا شدم و پیشانیش رو بوس///یدم و رفتم پایین که اون مردک عو///ضی جونگکوک رو دیدم که با یه لبخند خوفناک و نیشخندی زشت داشت بهم نگاه میکرد
رفتم سمت در و بهش اروم گفتم
&اگه با ا.ت کاری بکنی دیگه نمیتونی ببینیش*عصبانی*
_اخ اگه با میل و خواسته خودش بخواد که باهاش کاری کنم چی اقای یونگی *با پوزخند*


&تو اگه حتا ا.ت رو لمس کنی دیگه حق دید....

*همون لحظه ا.ت اومد پایین پیش ما و با کنجکاوی پرسید*

+ به به میبینم پدر و پسر دارن باهم مخفیانه گفت و گو میکنن چه خبره به منم بگید

&* رو یه جونگکوک کرد و گفت*
خب همین که گفتم فهمیدی
*بعد با اخم از کنارش رد شد و سر ا.ت رو بوسید ورفت بیرون*

+خب پدر من میرم مدرسه یکم دیرم شده شاید تا دیر وقت کتابخونه بمونم نگران نشید با مامان *اروم*

_باشه حواست به خودت باشه عروسک *با پوزخند و صدای بم*

ویو ا.ت

از خونه زدم بیرون و رفتم سمت مدرسه و توی مدرسه درس میخوندم و بعد چندین ساعت
ساعت 12 شب رفتم خونه

با اینکه شرایط رو نرسوندین ولی راتون پارت گذاشتم این پارتو 15 تا لایک 20 تا کامنت بزارین
دیدگاه ها (۲۱)

Mafias Stepdaughter

Mafias Stepdaughter

Mafias Stepdaughter

Mafias Stepdaughter

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط