یک زیر سیگاری پر از ته سیگار

یک زیر سیـــگاری، پُر از ته سیگار،
لیوانِ چایِ نیـمه یخ کرده،
اتاقی پُــر از دود،
پنجره ای نیمه باز،
و نـور آفتاب،
مـوزیک،
خسـتگیِ تکراری،
تخت خوابی خــالی،
اینجا "دنیـای" من است...!
حال به هر جــرمی که می خواهی، مرا به "جهنّـم" ببر...!
دیدگاه ها (۱)

تلخی حقیقتی رامیچشمکه به اسم عشق جلو آمد

بخاطر خاطراتتنفسزندگی ام را بریده ام#دلنوشته

+تاحالا قـتل ڪردے ؟-نـہ مگـہ بچـہ بازیـہ +ولـے مـن قاتلــم -...

دردِ هجوم یک اتفاق خودش را می‌‌پیچاند به پهلوهایم .نمی‌ خواه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط