غرق غرور دلبری با ناز مژگان تازی ات

غرقِ غرور ِ دلبری با ناز ِ مژگان تازی ات
رد می‌شوی با عشوه یِ چشمانِ از خود راضی ات

زیباتر و شیرین تر از شاخه نبات ِ حافظی
دل می بری از واژه ها با لهجه یِ شیرازی ات

اما به من که می‌رسی رویت به آن سو می‌کنی
هرچند پیچیده به شهر، آوازه یِ طنازی ات

سردی و مغروری چرا، سیاره یِ دوری چرا
بی جذبه یِ نوری چرا، وای از تو و لجبازی ات

درگیر ِ جرعه جرعه حاشا و تماشای ِ توام
بین ِ لب ِ ناراضی و بین ِ نگاه ِ "رازی" ات

تا خیره می مانم به چشمت دبه در می‌آوری
وای از تو و مستانگی هایِ شراب اندازی ات

کاری نکن زخمه شوم چون باد یک شب، تار تار
بر مویِ لَخت ِ تا کمر افتاده یِ شهنازی ات

شیطان بلا ! می‌دانم از پشت ِ نقاب ِ سرد ِ خود
گاهی به من داری نظر با حفظ ِ ظاهرسازی ات

دیشب به خوابم آمدی، بی صبر و تابم آمدی
در پرده می‌رقصید ماه از شورِ خوش آوازی ات

گفتم که شاید راه را گم کرده ای، خندیدی و
گفتی امان از دست ِ تو با این غزلپردازی ات

#ستایش_قلب_سربی
#عاشقانه
دیدگاه ها (۰)

پُشتِ چشمانت مـرا جا میگذاری می رویروی قلـبِ عـاشقـم، پـا می...

دوستت دارم عزیزم ، دلبر زیبای من آشنای هر شب من ، عاشق شیدای...

♥️رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا💛مستعد سفر شهر خدا کرد مرا♥️ا...

چرخ گردون با دلم  به به چه بازی میکندگـه مـرا پس میـزند ، گـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط