دلبرا در دل سخت تو وفا نیست چرا

دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟
کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟
بر درت سگ وطنی دارد و ما را نه، که چه؟
به سگانت نظری هست و بمانیست چرا؟
هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد
تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟
خون من ریزی و چشم تو روا می‌دارد
بوسه‌ای خواهم و گویی که: روانیست، چرا؟
شهریان را به غریبان نظری باشد و من
دیدم این قاعده در شهر شما نیست، چرا؟
من و زلف تو قرینیم به سرگردانی
من ز تو دورم و او از تو جدا نیست چرا؟
دیگران را همه نزدیک تو را هست و قبول
اوحدی را ز میان راه وفا نیست چرا؟



دیدگاه ها (۱)

بزن باران درین بستر که همراهِ تو می بارممیانِ عقل و احساسم ز...

سکــوتمرا نکن باورخودټ هم خوب میدانے کــه در اشعار مـنچیزے،ش...

صدایم کن ای صدای توشیشه ی شب را سنگ ویرانی صدایم کن ای صدای ...

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ "ﺣﺮﻣﺖ" ﺍﺳﺖ.ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻠﻮﺹ ﺍﺳﺖ.ﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺷﺪﻥ ﻧﯿ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط