بهم گفت اعتراف کن

بهم :گفت اعتراف کن

گفتم: میترسم بمیرم

گفت چرا؟
گفتم میترسم بمیرم مادرم بیاد بالا سرم...
هی گریه کنه...
دهنش خشک بشه...
موهاش پریشون بشه صورت زیباش به هم بریزه...
میترسم بمیرم پدرم بیاد بالا سرم...
ببینم کمرش خم شده...
با دستش هی میزنه تو سرش...
میگه چشاتو وا کن باباجان چشاتو وا کن عمر من...
می ترسم بمیرم رفیقم بیاد بگه فلانی
این رسمش نبودا ما با هم قول و قرار داشتیم مشتی...
ما دست رفاقت داده بودیم رفیق...
گفت همین ؟
گفتم نه میترسم بمیرم...
اونی که یه روزی ته نامردی رو کرده بود بیاد...
اما جلو نیاد اون عقب وایسه بگه منو ببخش...
و من دیگه نشه بهش بگم فلانی من تو رو همون روزی که رفتی بخشید...
فقط نمیدونم چرا تهش آه کشیدم...
فقط نمیدونم چرا دیگه یه روز خوشم ندیدم...
ولی یادمه،
یادمه که بخشیدمت...
اما اون هنوز با خودش حرف بزنه و بگه...
کاش زودتر زنگ میزدم...
کاش آدم بودم...
کاش دلتو نشکسته بودم...
اصلا کاش من جای تو رفته بودم...
کاش من مرده بودم...
میترسم بمیرم من هنوز با خیلیا کار دارم...
هنوز چشای مادرمو دوست دارم...
هنوز عمر پدرمم...
میترسم بمیرم...
دیدگاه ها (۴۰)

هههههه😂 😂 😂 😂 😂 😂 😂

ﺁﺧﺮﺍﯼ ﺷﺐ ﻣﯿﺸﻪ◆◆ﺧﺴﺘﻪ ◆◆ﻣﯿﺮﯼ ﺑﯽ ﺳﺮﻭ ﺻﺪﺍ ﺭﻭﯼ ﺗﺨﺘﺖ ﺩﺭﺍﺯ ﻣﯿﮑﺸﯽ ◆◆...

کامنت؟😂 😂 😂 😂

هَمهِ عَز #خآکیم و بِه خآکـ بَرمیگَردیم اَمآ مُهم اینہِ کِه ...

کاش براتون مهم بودم

عاشق یه خلافکار شدم پارت ۸ا.ت تو ذهنش :رفتم به خدمتکاره گفتم...

زندگی نامعلوم

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط