p

p.1

صدای تند تایپ کردن کیبورد، توی اتاق پیچیده بود. جونگ‌کوک، با اخم خفیف، پشت میز بزرگش نشسته بود و توی مانیتور خیره شده بود. تو، از روی مبل بلند شدی و آروم بهش نزدیک شدی. موهات ریخته بود روی شونه‌هات و یه لبخند شیطون روی لبت بود.

کوک؟


سرش رو کمی بالا آورد.

هم؟

می‌دونستی فردا روز دختره؟


جونگ‌کوک بدون اینکه زیاد فکر کنه، بی‌تفاوت زمزمه کرد:

مگه تو دختری؟


چشمات گرد شد و با دست محکم به بازوش زدی.

دیوووونهههههه!


جونگ‌کوک با تعجب برگشت و تو رو نگاه کرد. لبخند گوشه‌ی لبش نشست و لپات از خجالت گل انداخت.

تو که دختر نیستی...

با اخم نگاهش کردی.
اون در حالی که آروم دستتو توی دستاش گرفت، با صدای آروم‌تر و جدی‌تر ادامه داد:

تو زن منی... پرنسسم.


بوسه‌ای به پشت دستت زد و با صدایی که پر از عشق بود گفت:

مگه میشه روز تو یادم بره؟ فقط یه دختر نیستی، تو همه‌ی زندگی منی.


تو لبخند زدی، اونم خم شد، لپتو بوسید و زمزمه کرد:

فردا، برات بهترین سورپرایزو دارم... پرنسس جونگ‌کوک.
دیدگاه ها (۳)

p.2صبح فردا وقتی چشمهاتو باز کردی، هنوز خواب‌آلود بودی که بو...

p.3شیشه‌ی دوم مشروبم تقریباً تموم شده بود. توی آشپزخونه، روی...

P.3 صبح، وقتی چشمای قشنگتو باز کردی، اولش تعجب کردی. تخت خال...

P.2جونگ‌کوک همون‌جا وایستاده بود. انگار زمان برای چند ثانیه ...

ادامه پارت ۱۱۲لحظه ای صدای شلیک اسلحه به گوش همه خورد یعنی چ...

کیوت ولی خشن پارت ۲۰تازه متوجه شدی چه خبره دستتو اوردی بالا ...

"سرنوشت "p,20...زنی رو توی عمارت دیدم که بچه ی گوگولی و خجال...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط