بیاعتماد

#بی‌اعتماد_2

+تو..تو چت شده
انگار از چیزی ناراحتی!

-ینی تو از چیزی خبر نداری!

+معلومه خبر ندارم من کل روز تو خونه بودم...

-مطمئنی تو خونه بودی!؟
اما منشی کیم که یه چیز دیگه میگفت..

+تو..تو واقعا حرف اون دختره ی لوسو باور کردی!

-اون حداقل برای اثبات حرفش مدرک داره ولی توچی؟!

با صدای نسبتاً بلندی گفتم:
+ینی انقد به من بی اعتماد شدی که ازم مدرک میخوای!؟

با صدای بلند گفت:
-یااا من از تو ناراحتم اونوقت تو سرم داد میزنی..

اشکی رو گونم چکید
+من...من..مگه چیکار کردم!

چند تا عکس انداخت رو میز و با دست بهشون اشاره کرد
-بخاطر اینا‌...

سرجام ثابت واستاده بودم از دور بهشون خیره شدم‌..
درسته عکس من بود با همون لباسایی که امروز پوشیدم
اون..اون مرد کیه کنارم!

-تا دو روز پیش که میگفتی از دخترای هرزه و هَوَل بدم میاد ولی الان خودت شدی یکی از همون هرزه ها..

اون چی داشت به من میگفت!
هرزه!
کلمه ای که ازش متنفرم!

-چیه!؟ چیزی نداری بگی نه!
خواستم دهن باز کنم که با صدای تلفن گوشیش انگشتشو به نشانه اینکه سکوت کنم روی بینیش گذاشت..

نمیدونم کی بود که بهش زنگ زد
نمیدونم چی میگفت ولی عصبانی تر از قبل باشه ای گفت و تلفونو قطع کرد...

+من...

-هیسسس... هیچی نگوو.. الان معلوم میشه روزایی که جوابمو سربالا میدادی کجا میرفتی...

گوشیشو گرفته بود دستشو تند تند تمام نرم افزاراشو چک‌میکرد..

(ادامه بدم؟!)
دیدگاه ها (۱۱)

#بی‌اعتماد_3از سر عصبانیت دستی رو صورتش کشیدو گوشی رو سمت من...

#بی‌اعتماد_4بلند شدم بدون اینکه چمدونو بردارم به سمت در میرف...

#بی‌اعتماد_1از خوشحالی داشتم بال درمیوردم امشب باید جشن بگیر...

(تکپارتی از شوگا)روی دوتا زانوم فرود اومدم و سرمو تو دستام گ...

#شب_خاص Part 27. تو همین فکرها...

چندپارتی☆p.1بحث از یه چیز کوچیک شروع شد؛اون‌قدر کوچیک که بعد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط