خب بالاخره منم یه سناریو نوشتم
خب بالاخره منم یه سناریو نوشتم
پارت:۱
اسم سناریو: زیر ماه آبی
صدای رو مخ زنگ اومد
چی!! صبح شده
چشمام رو آروم باز میکنم و نور شممو میزنه
وای چقدر زود صبح شد
کاش شب هیچ وقت تموم نمیشد
اه... باید برم دانشگاه و اون انسانهای احمق رو ببینم
از انسانها متنفرند مخصوصاً اونهایی که انتظار دارند همش بهشون توجه کنم تنها خوبی که دارند اینکه غذاهای خوبی هستند
آره غذا من از نسل خون آشامهای ماه خونین هستم و از انسانها تغذیه میکنم
ولی حتی اگه یه خون آشامم باشی دانشگاه کوفتی رو باید تحمل کنی
جلوی آینه لباسم رو میپوشم لبخندی به خودم میزنم و البته که ن از خیلی از انسانها جذابترم
سرم رو به آینه تکیه دادم و زیر لب گفتم ((خوابم میاد))
به پایین نگاه کردم چشمم به ساعت ماشین خورد
وایییی!!!... دیر شده
دویدن*(ندوید با ماشین رفت^_^)
وای چقدر گشنمه
پنجره رو دادم پایین و یکم بو کشیدم
بوی خون قوی میاد
این بو مال زمین است فرا طبیعیه دستم رو روی فرمون ماشین فشار دادم
زیر چشمی به اونور نگاه کردم
هاااااا؟؟؟؟....جان.... اینکه یه پسر بچه است=_=
برم خونشو بخورم
اه... لعنتی نمیشه از شانس گندم به دانشگاه رسیدم
ماشین رو پاک کردم رفتم داخل ساختمان
خوب باید کلاسو پیدا کنم
خدا کنه با بچههای دبیرستانم نیفتم
آها اوناهاش در رو با احتیاط باز کردم اولین قدم گذاشتم داخل
وایییی!!...نه
دومینیک: عه نوعه توام تو این کلاس افتادی
وای به خشک شانس همین الان با خودم گفتم کاش به اونا نیفتم
البته اشکال نداره فقط دومی با من افتاده به خاطر همین هم میشه خوشحال باشم
یکی درو با لگد باز میکنه*
در با تمام قدرت به دیوار کوبیده میشه
پوکر فیس به دانته نگاه میکنم که وارد میشه
زیر لب میگم یکی دیوار چیز بهم بده سرم رو بکوبم توش
دانته: نگاهی به من و دوبی میکنه و پوزخند میگه شما دو تا کله خرابم اینجا افتادین
ژان: سلام بچهها
دومی: انگار همه با هم افتادیم
سریع میرم میشینم سر جام
وای چقدر استاد زود اومد میخواستم یه ذره بخوابم
چند دقیقهای میگذره
سرم رو روی میز میذارم
چه بوی خوبی میاد بو کشیدن این بو بهشتی مثل اون بویی که تو ماشین اومد
لبهام رو روی هم فشار میدم
سرم رو از روی میز برمیدارم و نگاه به اینور و اونور میندازم
این رو از کجا داره میاد
یه پسر با موهای مشکی هودی مشکی و چشمهای آبی اقیانوسی رو میبینم
عه اینکه همون پسره است
نگاهم به جان افتاد اون هم مثل من متوجه بوی خون شده بود
وای آب دهنم راه افتاد
برگشت و نگاهی بهم کرد و بیحوصله دوباره سرشو برگردوند
من بمیرم هم خون این پسره رو نمیخورم
این یه بچه است یه انسان واست رو جمع کن
ولی..... ولی بوی خونش
وایییی!!..
پارت:۱
اسم سناریو: زیر ماه آبی
صدای رو مخ زنگ اومد
چی!! صبح شده
چشمام رو آروم باز میکنم و نور شممو میزنه
وای چقدر زود صبح شد
کاش شب هیچ وقت تموم نمیشد
اه... باید برم دانشگاه و اون انسانهای احمق رو ببینم
از انسانها متنفرند مخصوصاً اونهایی که انتظار دارند همش بهشون توجه کنم تنها خوبی که دارند اینکه غذاهای خوبی هستند
آره غذا من از نسل خون آشامهای ماه خونین هستم و از انسانها تغذیه میکنم
ولی حتی اگه یه خون آشامم باشی دانشگاه کوفتی رو باید تحمل کنی
جلوی آینه لباسم رو میپوشم لبخندی به خودم میزنم و البته که ن از خیلی از انسانها جذابترم
سرم رو به آینه تکیه دادم و زیر لب گفتم ((خوابم میاد))
به پایین نگاه کردم چشمم به ساعت ماشین خورد
وایییی!!!... دیر شده
دویدن*(ندوید با ماشین رفت^_^)
وای چقدر گشنمه
پنجره رو دادم پایین و یکم بو کشیدم
بوی خون قوی میاد
این بو مال زمین است فرا طبیعیه دستم رو روی فرمون ماشین فشار دادم
زیر چشمی به اونور نگاه کردم
هاااااا؟؟؟؟....جان.... اینکه یه پسر بچه است=_=
برم خونشو بخورم
اه... لعنتی نمیشه از شانس گندم به دانشگاه رسیدم
ماشین رو پاک کردم رفتم داخل ساختمان
خوب باید کلاسو پیدا کنم
خدا کنه با بچههای دبیرستانم نیفتم
آها اوناهاش در رو با احتیاط باز کردم اولین قدم گذاشتم داخل
وایییی!!...نه
دومینیک: عه نوعه توام تو این کلاس افتادی
وای به خشک شانس همین الان با خودم گفتم کاش به اونا نیفتم
البته اشکال نداره فقط دومی با من افتاده به خاطر همین هم میشه خوشحال باشم
یکی درو با لگد باز میکنه*
در با تمام قدرت به دیوار کوبیده میشه
پوکر فیس به دانته نگاه میکنم که وارد میشه
زیر لب میگم یکی دیوار چیز بهم بده سرم رو بکوبم توش
دانته: نگاهی به من و دوبی میکنه و پوزخند میگه شما دو تا کله خرابم اینجا افتادین
ژان: سلام بچهها
دومی: انگار همه با هم افتادیم
سریع میرم میشینم سر جام
وای چقدر استاد زود اومد میخواستم یه ذره بخوابم
چند دقیقهای میگذره
سرم رو روی میز میذارم
چه بوی خوبی میاد بو کشیدن این بو بهشتی مثل اون بویی که تو ماشین اومد
لبهام رو روی هم فشار میدم
سرم رو از روی میز برمیدارم و نگاه به اینور و اونور میندازم
این رو از کجا داره میاد
یه پسر با موهای مشکی هودی مشکی و چشمهای آبی اقیانوسی رو میبینم
عه اینکه همون پسره است
نگاهم به جان افتاد اون هم مثل من متوجه بوی خون شده بود
وای آب دهنم راه افتاد
برگشت و نگاهی بهم کرد و بیحوصله دوباره سرشو برگردوند
من بمیرم هم خون این پسره رو نمیخورم
این یه بچه است یه انسان واست رو جمع کن
ولی..... ولی بوی خونش
وایییی!!..
- ۲.۱k
- ۱۳ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط