عشق (پارت ۶۶)
مینجی میشینه کنارم
مینجی: بهت گفته بودم نمیخوام چشات اشکی بشه و میخوام دلیل گریه ات رو بدونم
تعجب میکنم
جیمین: کی اومدی؟
با دستم اشکمو پاک میکنم
مینجی: الان
مینجی: چرا گریه میکنی؟
جیمین: هعیییییییی...... هیچی .... نگران نباش
مینجی: بگو
جیمین: دلیلم یدونه نیس.... وگرنه گریه نمیکردم *تک خنده*
مینجی: هر چیه بگو وگرنه میرم آمریکاها
جیمین: مینجییییی
مینجی: چیههههه
جیمین: خب اینجوری نگو، میدونی میمیرم
مینجی: پس بگو چیشده
جیمین: بچه نیستم ولی دیدمتون......
جیمین: دلم واس مامانم تنگ شد * لبخند تلخ *
دیدم گریش گرف، چونشو میگیرم بالا
جیمین: چرا گریه میکنی دختر ؟
مینجی: برا دلتنگیت برا مامانت
جیمین: مهربون
لپشو میبوسم
مینجی: خب گفتی چندتا دلیله
~ این اصلیش بود...... بقیش: مامانت با اینکه من جوون بودم با بابام ازدواج کرد ولی بازم برام مادری کرد حق نداشتم سرش داد بزنم و اسلحه بکشم، بعدم مامانت راس میگه تقصیر من بود به این وضع افتادی* قطره اشک *
مینجی: بسه بسه بسه چند بار بگم تقصیر تو نبود
یقمو میگیرم
مینجی: یه بار دیگه اینجوری بگی قهر میکنم
جیمین: باش *آروم و ناراحت*
مینجی: مامان چمدونم کجاست؟*داد* میخوام برم امریکا
جیمین: دیگه چرا؟ 😐
مینجی: چیه خب نمیخندی اخمات تو همه منم شوهر اخمو نمیخوام
جیمین: اخم نکردم که جوجو
مینجی: بخند
جیمین: به چی؟ *تک خنده*
شرو میکنه به ادا درآوردن
جیمین: *قهقهه*
مینجی: حالا شدی شوهرمورد علاقم
میخندم و لبشو طولانی میبوسم
جیمین: مینجی.....
مینجی: جان مینجی
جیمین: مامانت چی دوس داره برا عذرخواهی بگیرم؟
مینجی: عمم... کیف
جیمین: اوکی
میرم
// ویو یونا //
وقتی تفنگشو درآورد خیلی ترسیدم فقط نگاشون میکردم
یوچان: بچه میترسونی؟ بیا تکرار میکنم مر*تیکه ** (فک کنم یه زمانی شاگرد شوگا بوده 😂)
ته بلند میشه و تفنگو میزاره رو پیشونی یوچان و با صدای خشن و بم میگه
ته: کاری نکن استخونات رو بندازم جلو سگام بخورن یونا مال منه و اختیارش دست منه و زندگی ما به تو ربطی نداره*جدی ،ترسناک، خشن و سرد*
میرم بقل داداشم محکم بقلش میکنم
یونا: ت.....ته تو که نمیخوای داداشمو جلو چش خودم بکشی ؟ تو که میدونی من اینقد دوسش دارم که جون میدم براش * کلش با گریه و هق هق *
تفنگو میاره پایین
ته: نه فقط میخواستم حدشو بدونه که با یه مافیا در نیوفته
یوچان: چیییی ؟ * عصبی، ترس *
ته: همون که شنفتی
یوچان: یونا این چی میگه؟
یونا: ما....مافیاس *گریه *
چسبیدم بهش
یوچان: بعد تو تا الان بم نگفتی؟
یونا: وقتی دوسش دارم، کاریم نداره چی بگم؟ * گریه*
اشکمو پاک میکنه
ته: نمیخوام گریتو ببینم عشقم
یوچان: بنظرت من میسپارمت دست یه مافیای عوضی؟
یونا: بذاری نذاری من پیشش میمونم
یوچان: بیخود * بلند و عصبی *
ته: نکنه هوس مردن کردی
یوچان: تو یکی زر زر نکن مرتیکه
میچسبونتش به دیوار و گلوشو میگیره
ته: بخاطر یونا کاریت ندارم وگرنه الان جلو سگام بودی
یونا: تهیونگگگگگگ........بس کنید دیگهههه.......یه بار دیگه....فقط یه بار دیگه .... چه بخاطر من چه بخاطر خودتون..... باهم دعوا بگیرید ، اینجا عربده بزنین ..... تو تهیونگ اسلحه بکشی رو داداشم یا بخوای بکشیش حالا برا هرچی یا داداش بخوای به ته توهین کنین.... دیگه پشت گوشتونو دیدین منم میبینین ، فهمیدین یا نههههه؟ * داد و یکم جیغ و گریه*
داداشمو ول میکنه
یونا: گمشید اونور
با گریه از بینشون رد میشم میرم تو حیاط
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
مینجی: بهت گفته بودم نمیخوام چشات اشکی بشه و میخوام دلیل گریه ات رو بدونم
تعجب میکنم
جیمین: کی اومدی؟
با دستم اشکمو پاک میکنم
مینجی: الان
مینجی: چرا گریه میکنی؟
جیمین: هعیییییییی...... هیچی .... نگران نباش
مینجی: بگو
جیمین: دلیلم یدونه نیس.... وگرنه گریه نمیکردم *تک خنده*
مینجی: هر چیه بگو وگرنه میرم آمریکاها
جیمین: مینجییییی
مینجی: چیههههه
جیمین: خب اینجوری نگو، میدونی میمیرم
مینجی: پس بگو چیشده
جیمین: بچه نیستم ولی دیدمتون......
جیمین: دلم واس مامانم تنگ شد * لبخند تلخ *
دیدم گریش گرف، چونشو میگیرم بالا
جیمین: چرا گریه میکنی دختر ؟
مینجی: برا دلتنگیت برا مامانت
جیمین: مهربون
لپشو میبوسم
مینجی: خب گفتی چندتا دلیله
~ این اصلیش بود...... بقیش: مامانت با اینکه من جوون بودم با بابام ازدواج کرد ولی بازم برام مادری کرد حق نداشتم سرش داد بزنم و اسلحه بکشم، بعدم مامانت راس میگه تقصیر من بود به این وضع افتادی* قطره اشک *
مینجی: بسه بسه بسه چند بار بگم تقصیر تو نبود
یقمو میگیرم
مینجی: یه بار دیگه اینجوری بگی قهر میکنم
جیمین: باش *آروم و ناراحت*
مینجی: مامان چمدونم کجاست؟*داد* میخوام برم امریکا
جیمین: دیگه چرا؟ 😐
مینجی: چیه خب نمیخندی اخمات تو همه منم شوهر اخمو نمیخوام
جیمین: اخم نکردم که جوجو
مینجی: بخند
جیمین: به چی؟ *تک خنده*
شرو میکنه به ادا درآوردن
جیمین: *قهقهه*
مینجی: حالا شدی شوهرمورد علاقم
میخندم و لبشو طولانی میبوسم
جیمین: مینجی.....
مینجی: جان مینجی
جیمین: مامانت چی دوس داره برا عذرخواهی بگیرم؟
مینجی: عمم... کیف
جیمین: اوکی
میرم
// ویو یونا //
وقتی تفنگشو درآورد خیلی ترسیدم فقط نگاشون میکردم
یوچان: بچه میترسونی؟ بیا تکرار میکنم مر*تیکه ** (فک کنم یه زمانی شاگرد شوگا بوده 😂)
ته بلند میشه و تفنگو میزاره رو پیشونی یوچان و با صدای خشن و بم میگه
ته: کاری نکن استخونات رو بندازم جلو سگام بخورن یونا مال منه و اختیارش دست منه و زندگی ما به تو ربطی نداره*جدی ،ترسناک، خشن و سرد*
میرم بقل داداشم محکم بقلش میکنم
یونا: ت.....ته تو که نمیخوای داداشمو جلو چش خودم بکشی ؟ تو که میدونی من اینقد دوسش دارم که جون میدم براش * کلش با گریه و هق هق *
تفنگو میاره پایین
ته: نه فقط میخواستم حدشو بدونه که با یه مافیا در نیوفته
یوچان: چیییی ؟ * عصبی، ترس *
ته: همون که شنفتی
یوچان: یونا این چی میگه؟
یونا: ما....مافیاس *گریه *
چسبیدم بهش
یوچان: بعد تو تا الان بم نگفتی؟
یونا: وقتی دوسش دارم، کاریم نداره چی بگم؟ * گریه*
اشکمو پاک میکنه
ته: نمیخوام گریتو ببینم عشقم
یوچان: بنظرت من میسپارمت دست یه مافیای عوضی؟
یونا: بذاری نذاری من پیشش میمونم
یوچان: بیخود * بلند و عصبی *
ته: نکنه هوس مردن کردی
یوچان: تو یکی زر زر نکن مرتیکه
میچسبونتش به دیوار و گلوشو میگیره
ته: بخاطر یونا کاریت ندارم وگرنه الان جلو سگام بودی
یونا: تهیونگگگگگگ........بس کنید دیگهههه.......یه بار دیگه....فقط یه بار دیگه .... چه بخاطر من چه بخاطر خودتون..... باهم دعوا بگیرید ، اینجا عربده بزنین ..... تو تهیونگ اسلحه بکشی رو داداشم یا بخوای بکشیش حالا برا هرچی یا داداش بخوای به ته توهین کنین.... دیگه پشت گوشتونو دیدین منم میبینین ، فهمیدین یا نههههه؟ * داد و یکم جیغ و گریه*
داداشمو ول میکنه
یونا: گمشید اونور
با گریه از بینشون رد میشم میرم تو حیاط
~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
- ۶.۷k
- ۲۴ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط