زندگی دوباره

زندگی دوباره

پارت 8


یونا . بهت گفتم بس کن جونگ کوک من درد دارم اما تو ادامه دادی
بشتمو کردم و خودمو جمع کردم و خوابیدم که جونگ کوک از پشت بغلم کرد
کوک.افرین بیبی خیلی خوب بودی ...باصدای بمش ....
یونا . یواشکی خندید
کوک . فقط الان می‌خوام یه کاری کنم
یونا . چیکار
کوک. الان میفهمی
یهو احساس کردم یه چی رفت توم
یونا . جونگ کوک درش بیار
کوک . کاری نمیکنم فقط می‌خوام این توت باشه
یونا . ای خدااااا باشه
کوک.افرین حالا بخواب
از پشت بغلش کردم و دستمو گذاشتم رو سینه هاش ولی از حق نگذریم سینه هاش بزرگ بود داشتم از این کار لذت می‌بردم که
یونا . یه دقیقه منو نمال بزار بخوابم
کوک....خنده...آخه نمیتونم بدن خوبی داری
یونا . ...خنده....
کوک. راستی اون پسره کی بود چرا آنقدر باهاش صمیمی رفتار میکردی همش میگفتی جانم عزیزم فلان فلان
یونا .وقتی حسودی میکرد خیلی خنده دار میشد....اون گفتم که پسر عمومه اون مثل داداشم میمونه خیل دوسش دارم پس تو هم سعی کن از این غیرتی بازیت دست برداری
کوک. نمیتونم تو حتی اسم منو به زور میگی اما با اون خیلی خوب حرف میزنی
یونا ....الهی بمیرم چه مظلوم گفت دلم براش سوخت .... خب تو با من بد رفتار کردی به من گفتی برو
کوک.اما من الکی گفتم میشه منو ببخشی
یونا. موقعی که داشتی به فاکم می‌دادی من بخشیده بودمت
کوک...خنده‌‌‌...
کوک . از این به بعد باید عادت کنی
دیدگاه ها (۰)

بچه ها یه نظر بدید دوست دارید این فیکو ادامه بدم یا نه؟لطف...

بچه ها اگر دوست دارید بهم موضوع بدید و راجی اون موضوع من برا...

زندگی دوباره پارت 7ولی بازم کرم داشتم از اینکه حرص میخوره خو...

اردو مدرسه ای پارت 5کوک.ناراحت شو چیکار کنم ای بابا ....قطع ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟗عشق مافیا ویو یونادستام میلرزه. با ترس همراه جونگ کوک ...

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟖عشق مافیا چند روز بعد ویو یونا میدونم دارم به جونگ کوک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط