باید برای از تو سرودن وضو گرفت

باید برای از تو سرودن وضو گرفت
از چشم های مادرتان آبرو گرفت

باید برای وصف تو تا آسمان رسید
با واژه های از نفس افتاده خو گرفت

اصلا لیاقت غزلت را نداشتم
لطفت رسید و شعر به سمتِ تو سو گرفت

بر دست من قلم نسراید به شان تو
جز اینکه از غبار حریم تو بو گرفت

یک شعله از غریبی ات افتاد بر دلم
《از آن به بعد بود که راهِ گلو گرفت》
‌‌
گویی که نامِ پاکِ تو را داشت بر زبان
آنجا که مادر از همه‌ی شهر رو گرفت

یک روز می‌رسد که می‌آیی به انتقام
دل‌ها امیدِ تازه از این آرزو گرفت
*مهدیارهاشمی*
دیدگاه ها (۳)

کی امشب می خونه؟ شب از نیمه گذشته وقتشه...

رفتم برا ساختش گلایدر مدل گپی - دست پرتاب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط