سرنوشت متصل
سرنوشت متصل2
Part9
٪شیم رونا هست
_با حرفی که زد اشک تو چشام جمع شد به لیانا نگاه کردم اون دختر من بود دختری که 19 سال داشت و حتی یبارم براش پدری نکردم ولی چرا نباید دخترم و پسرم رو بشناسم اونا دقیقن جلو چشام بودن
~یبار دیگه بگو اسم مامانت چیه؟
٪شی.. م. رونا
چیز بدی گفتم؟
_او.. ن اون کجاست؟
٪برای چی میپرسی؟
_میگم اون کجاست؟
~هی کوک بهتره بشینی سر جات و هیچ. کاری نکنی چون فک نکنم دیگه هیچی بین شما دوتا وجود داشته باشه
_من هنوز دوستش دارم من باید اونو ببینم
~خفه شو داد*
×اروم باش عزیزم..
٪منظورتون چیه؟ آوین یچیزی بگو
=منم نمیدونم
٪خاله هانا منظورت چیه؟
~دخترم ـ.... من... من. معذرت میخام
_لیانا من... باباتم
٪دیوونه شدین
_میشه دخترمو بغل کنم؟(کوک رفت سمت لیانا تا بغلش کنه ولی لیانا اونو پس زد)
٪حد خودتون رو بدونید جؤن جونگ کوک واقعا نمیدونم چی دارین میگین ولی اگه بابام هم باشی برات متاسفم که 19 سال منو مامانم و داداشم رو به امون خدا ول کردی و رفتی از حضورتون مرخص میشم
_وایسا
٪بهتره دنبالم راه نیوفتی راهمو کج کردم و سریع از خونه خارج شدم
روای کوک
_سکوت عجیبی همه جا رو گرفته بود یهو دیدم ساعت 12 شبه نباید میزاشتم تنها بره خونه پس با ماشین رفتم دنبالش
روای لیانا
٪قلبم درد میکنه گریم میاد امکان نداره کوک بابام باشه چرا چرا اون ولی لیام شبیه کوکه پس ینی اون بابامه ولی چرا یبارم نیومد دیدنمون چرا
؛ هی خوشگله....
٪هی اقا برو مزاحم نشو
؛ چه بدنی جذابی داری تنها اومدی؟ چه خوبه میتونم با خودم ببرمت
٪یهو دستمو کشید منم یه لگد زدم بهش فرار کردم ولی اون افتاد دنبالم هیچکس نبود فقط داشتم گریه میکردم که یهو.....
خماری...
شرط ها
هر سه پارت 13 تا لایک
5 تا کامنت
نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🤍🌹
Part9
٪شیم رونا هست
_با حرفی که زد اشک تو چشام جمع شد به لیانا نگاه کردم اون دختر من بود دختری که 19 سال داشت و حتی یبارم براش پدری نکردم ولی چرا نباید دخترم و پسرم رو بشناسم اونا دقیقن جلو چشام بودن
~یبار دیگه بگو اسم مامانت چیه؟
٪شی.. م. رونا
چیز بدی گفتم؟
_او.. ن اون کجاست؟
٪برای چی میپرسی؟
_میگم اون کجاست؟
~هی کوک بهتره بشینی سر جات و هیچ. کاری نکنی چون فک نکنم دیگه هیچی بین شما دوتا وجود داشته باشه
_من هنوز دوستش دارم من باید اونو ببینم
~خفه شو داد*
×اروم باش عزیزم..
٪منظورتون چیه؟ آوین یچیزی بگو
=منم نمیدونم
٪خاله هانا منظورت چیه؟
~دخترم ـ.... من... من. معذرت میخام
_لیانا من... باباتم
٪دیوونه شدین
_میشه دخترمو بغل کنم؟(کوک رفت سمت لیانا تا بغلش کنه ولی لیانا اونو پس زد)
٪حد خودتون رو بدونید جؤن جونگ کوک واقعا نمیدونم چی دارین میگین ولی اگه بابام هم باشی برات متاسفم که 19 سال منو مامانم و داداشم رو به امون خدا ول کردی و رفتی از حضورتون مرخص میشم
_وایسا
٪بهتره دنبالم راه نیوفتی راهمو کج کردم و سریع از خونه خارج شدم
روای کوک
_سکوت عجیبی همه جا رو گرفته بود یهو دیدم ساعت 12 شبه نباید میزاشتم تنها بره خونه پس با ماشین رفتم دنبالش
روای لیانا
٪قلبم درد میکنه گریم میاد امکان نداره کوک بابام باشه چرا چرا اون ولی لیام شبیه کوکه پس ینی اون بابامه ولی چرا یبارم نیومد دیدنمون چرا
؛ هی خوشگله....
٪هی اقا برو مزاحم نشو
؛ چه بدنی جذابی داری تنها اومدی؟ چه خوبه میتونم با خودم ببرمت
٪یهو دستمو کشید منم یه لگد زدم بهش فرار کردم ولی اون افتاد دنبالم هیچکس نبود فقط داشتم گریه میکردم که یهو.....
خماری...
شرط ها
هر سه پارت 13 تا لایک
5 تا کامنت
نویسنده
https://wisgoon.com/xxvvc
#رمان #فیک #سناریو #واکنشات
#جونگکوک #تهیونگ #جیهوپ #نامجون #جین #جیمین #شوگا #بی_تی_اس #ارمی
ممنون از حمایتتون🤍🌹
- ۷.۴k
- ۲۲ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط