صدای پای یلدا میآید

صدای پای یلدا می‌آید...
کوچه‌ی بن‌بستِ پاییز،
در آخرین روزِ آذر
و رویای نارنجی عاشقانه‌ی فصل‌ها،
شبی را با یک دقیقه بیشتر تمام می‌کند‌...
گوشه و کنار از این شهرِ نارنجی،
هرکس با معشوقه‌اش یک دقیقه را از دل می‌گوید؛
من امّا اگر تو را کنارم داشتم،
تنها دستانت را می‌گرفتم...
آخر میدانی
این مردم نمی‌دانند
شهرِ نارنجی قرار است فردا سِپید شود!
دیگر برگ نباشد، درخت عُریان شود...
می‌خواهم در این یک دقیقه،
دستانت در دستانم باشد، تا نکند تغییرِ شهر و بادهای بَرَنده‌ی برگ‌ها،
تو را از من گیرد!
دیدگاه ها (۳)

پاییز با تمام دلبرانگی هایش تمام شداما…#یلدا که هیچ#عید هم م...

کسی را اگر دوست داری...یک لحظه به نبودنش فکر کن... دلت اگر ن...

دل ِتنها به چه شوقی پی یلدا برود؟

روزی به خودت می‌آیی و می‌بینی هر چقدر برای بودنش جنگیدی او ب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط