خفت بند می کشم مدعی رهایی ام

خِفَتِ بند می کشم ، مدعیِ رهایی ام
خانه نشینِ عادت و ، لاف زنِ جدایی ام

آه که این رضایتم نیست بجُز تعارفی
منتظرم که بختِ من، وا شود از تصادفی

قلبِ غزل شکسته شد، مرثیه خوانِ ذلّتم
هیچ نکرده پُرسشی، آیه‌ی یاسِ عِلّتم

چشم به راه و پا به گِل، رخوتِ ترس در تنم
آنکه به دشتِ جستجو کوچ نمی کند،منم

خیمه به گورِ خود زدم، پیشِ هجومِ لحظه ها
سنگرِ مرزِ زندگی، خالی و سرد و بی صدا

من پیِ شعر بوده ام لیک شعار می دهم
در شبِ تار مانده ام، از شبِ دار می رَهَم

آینه گفت بی صدا، قدرِ دقیقه را بدان
فرصتِ ما زیاد نیست، آخرِ قِصه را بخوان


" افشین یداللهی "


刀ムÐノム ᄊムズム尺ԾЏム
دیدگاه ها (۱۴۳)

دقیقا یادم نیس کجا آشنا شدیم؛ شاید پیج مارسا بود دقیق نمی دو...

📖 🕯 ♻ 👩 💫 🌌 http://s9.picofile.com/file/8357593368/07_...

یک روز می‌آیی که من دیگر دچارَت نیستماز صبر ویرانم ولی چشم ا...

خب امروز 17 فروردین 98 تولد یه پرنسس خوشگله 😍 😍 😍 😍 ثمین ق...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط