روشنایی شب

روشنایی شب
part3
جیمین با چشمای خمار زمزمه کرد
جیمین: میخوای چیز خوشمزه تر بخوری؟
ات:.. چی.!
جیمین ات رو نزدیک خودش کرد
ات: ه..هی ولم کن
جیمین سمت لبای ات رفت
جیمین: خیلی زیبایی
ات: هی.. ولم کن (عصبی)
جیمین: او بیبی گرل عصبی؟!
ات: ولم کن ...
جیمین لبای ات رو بوسید
ات سریع از جیمین جدا شد
جیمین: ات.. عاشقتم بفهم..
ات:.. من نمیتونم با یه مافیا رل بزنم
جیمین: چرا؟
ات: میترسم
جیمین : ات.. من هیچ وقت بهت آسیب نمیزنم.. قول میدم
جیمین ات رو بغل کردم و سر ات رو بوسید
ات: م..منم دوستت دارم..
جیمین: چشات خیلی خوشگلن
(اوققق🤲😂)
ات: مرسی گیلیلیلیلیلیلیلی
جیمین خندید
ویکتوریا یهو وارد خونه شد
جیمین و ات سریع از هم جدا شدن
ویکتوریا: اوه.. سلام جیمین
جیمین: سلام.. چطوری
ات: سلام خوبی؟
ویکتوریا: چیکار‌میکردید؟
ات: صحبت میکردیم
جیمین: بازی میکردیم
همزمان گفتن
ویکتوریا: بالاخره صحبت می‌کردید یا بازی؟
ات: بازی میکردیم
جیمین: صحبت میکردیم
دوباره همزمان گفتن
ویکتوریا: هف.. خیلی مشکوک می‌زنید.. خبریه؟
شرایط پارت بعد:۱۵لایک
دیدگاه ها (۲)

روشنایی شبpart4جیمین: نه بابا..ویکتوریا: ات.. خوبی؟ ات: آره ...

part5ات: جدی بودم.👍ویکتوریا؛‌چند وقته؟!🫥جیمین: ۳۰دقیقه😂ویکتو...

روشنایی شبpart2خیلی اذیت میشدم...یه روز..وقتی رفتم خونشون......

روشنایی شب🍷🌚part1 همه چی از اون روز شروع شد... Polis: میشه ک...

خون آشام من My vampire 🦇 part18ویو ات یهو درو زدن رفتم درو ب...

خون آشام من My vampire 🦇 part17ویو ات داشتیم دو تایی اتاق رو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط