زخم کهنه
زخم کهنه
پارت ۵۲
بعد از دقایق طولانی پلیسها انگار خسته شده بودند. مرد روی ماشین گفت : خیلی خب ! ما اسلحه هامونو میذاریم کنار ؛ تو هم اون دخترو ول کن ! تهیونگ خندید: از کجا بفهمم راست میگید ؟ من اسلحه مو میذارم و میرم عقب ! تو هم ولش کن . اگه ولش نکنی میدونی که پشت در پر پلیسه و دیگه به قیمت جون اون دخترم ساکت نمیشینن ! مرد خم شد و اسلحه شو روی زمین گذاشت و از ماشین پرید پایین و رفت عقب. سومین با صدای لرزونی زمزمه کرد: اگه منو ول کنی اینا با خودشون میبرنم ! ولم نکن اوپا ! بردنت انکار کن منو میشناسی ... بگو دزدیده شده بودی ! من نمیخوام از پیشت برم. سومين حالا داشت گریه میکرد و احتمالا پلیس ها فکر میکردند از ترسه . پس جلوی خودش رو نگرفت و نمیتونست هم بگیره ! تهیونگ توی شرایط بدی بود وگرنه حتما از شنیدن حرفش دلگرم میشد ! میآم پیدات میکنم ... قول میدم ! اوپا ولم نکن خواهش میکنم ! اگه بفهمن با من بودی میبرن بازجوییت میکنن ! برو میآم دنبالت دستش روی آهسته از دور شونه هاش باز کرد و اسلحه شو
دستش روی آهسته از دور شونه هاش باز کرد و اسلحه شو برداشت. بغض داشت گلوشو پاره می.کرد سومین واقعا داشت می رفت و اگه نمیتونست بعدا پیداش کنه ؟ سومین داشت هق هق میزد و تهیونگ آهسته رفتنش رو تماشا میکرد نترس دختر جون ! بیا پیش ما ! پلیس قبلی که حالا از ماشین فاصله داشت دست دراز کرد که بگیرش اما قبل از اینکه سومین برسه صدای شلیک چند گلوله همزمان باعث شد همهی پلیسها دوباره دست به تفنگ بشن
با دیدن آدمی که روی زمین افتاده بود و بدنش با چهار گلوله سوراخ شده بود تفنگ از دست افتاد... به چشمهاش التماس میکرد تا صحنهی روبروش رو نبینه ... چند بار سر تکون داد تا بفهمه اشتباهی در کاره که داره توهم میزنه اسلحه شو به سمت صدا گرفت اما وقتی گرد و خاک ولی شوخی نبود ، دروغ نبود ، توهم هم نبود سومین واقعا روی ... زمین افتاده بود و چشمهاش بسته بود . از بدنش خون می اومد و سینهش بالا و پایین دیگه نمیتونست تظاهر کنه . اصلا دیگه مهم نبود ! از کی می خواست محافظت کنه ؟ از یه جنازه ؟ داد زد : سومین ! با بهت و خشم پلیس رو نگاه کرد : حرومزاده ها ! ما نزدیمش ! قسم میخورم ! دوید که به سمتش بره که از پشت اسیر شد دو تا از محافظهای گردن کلفت پدرش شونه هاش رو گرفته بودند.
پارت ۵۲
بعد از دقایق طولانی پلیسها انگار خسته شده بودند. مرد روی ماشین گفت : خیلی خب ! ما اسلحه هامونو میذاریم کنار ؛ تو هم اون دخترو ول کن ! تهیونگ خندید: از کجا بفهمم راست میگید ؟ من اسلحه مو میذارم و میرم عقب ! تو هم ولش کن . اگه ولش نکنی میدونی که پشت در پر پلیسه و دیگه به قیمت جون اون دخترم ساکت نمیشینن ! مرد خم شد و اسلحه شو روی زمین گذاشت و از ماشین پرید پایین و رفت عقب. سومین با صدای لرزونی زمزمه کرد: اگه منو ول کنی اینا با خودشون میبرنم ! ولم نکن اوپا ! بردنت انکار کن منو میشناسی ... بگو دزدیده شده بودی ! من نمیخوام از پیشت برم. سومين حالا داشت گریه میکرد و احتمالا پلیس ها فکر میکردند از ترسه . پس جلوی خودش رو نگرفت و نمیتونست هم بگیره ! تهیونگ توی شرایط بدی بود وگرنه حتما از شنیدن حرفش دلگرم میشد ! میآم پیدات میکنم ... قول میدم ! اوپا ولم نکن خواهش میکنم ! اگه بفهمن با من بودی میبرن بازجوییت میکنن ! برو میآم دنبالت دستش روی آهسته از دور شونه هاش باز کرد و اسلحه شو
دستش روی آهسته از دور شونه هاش باز کرد و اسلحه شو برداشت. بغض داشت گلوشو پاره می.کرد سومین واقعا داشت می رفت و اگه نمیتونست بعدا پیداش کنه ؟ سومین داشت هق هق میزد و تهیونگ آهسته رفتنش رو تماشا میکرد نترس دختر جون ! بیا پیش ما ! پلیس قبلی که حالا از ماشین فاصله داشت دست دراز کرد که بگیرش اما قبل از اینکه سومین برسه صدای شلیک چند گلوله همزمان باعث شد همهی پلیسها دوباره دست به تفنگ بشن
با دیدن آدمی که روی زمین افتاده بود و بدنش با چهار گلوله سوراخ شده بود تفنگ از دست افتاد... به چشمهاش التماس میکرد تا صحنهی روبروش رو نبینه ... چند بار سر تکون داد تا بفهمه اشتباهی در کاره که داره توهم میزنه اسلحه شو به سمت صدا گرفت اما وقتی گرد و خاک ولی شوخی نبود ، دروغ نبود ، توهم هم نبود سومین واقعا روی ... زمین افتاده بود و چشمهاش بسته بود . از بدنش خون می اومد و سینهش بالا و پایین دیگه نمیتونست تظاهر کنه . اصلا دیگه مهم نبود ! از کی می خواست محافظت کنه ؟ از یه جنازه ؟ داد زد : سومین ! با بهت و خشم پلیس رو نگاه کرد : حرومزاده ها ! ما نزدیمش ! قسم میخورم ! دوید که به سمتش بره که از پشت اسیر شد دو تا از محافظهای گردن کلفت پدرش شونه هاش رو گرفته بودند.
- ۴.۱k
- ۰۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط