تکپارتی ته ته وقتی......
وقتی آب جوش میریزه رو تو
سلام من آت هستم ١ ساله با تهیونگ ازدواج کردم
سلام تهیونگ هستم ١ ساله با آت ازدواج کردم
نکته: به تهیونگ میگیم ته
ویو آت
جدیدا به خاطر کامبک جدید فشار های کمپانی خیلی روی ته زیاد شده بود برای همین زیاد نمیدیدمش و بیشتر شب ها با پسرا توی خوابگاه میموند امروز را مرخصی گرفته بود که بیاد خونه خیلی خوشحال بودم ساعت ۵ عصر بود الانا بود که ته بیاد خونه همه ی کار هامو کردم لباسم را پوشیدم
داشتم غذا ها را درست میکردم که ته اومد
+سلاممم ته ته جونم
-سلام بیب
+خیلی دلم برات تنگ شده بود
-منم بیشتر
و بعد روبوسی طولانی و اینا ها (انگار از کربلا برگشته🤣🤣)
ته اومد نشست روی مبل براش هات چاکلت بردم بعد رفتم به نودل ها ادویه بزنم که کل قابلمه چدن شد ریخت روم افتادم زمین و گریه کردم
ته ویو
نشسته بودم روی مبل یهو صدای افتادن چیزی و بعد صدای گریه ی آت را شنیدم نگران رفتم به سمت آشپز خانه دیدم تمام آب جوش و نودل ها روی آت چپه شده و داره گریه میکنه سریع براید بغلش کردم بردم گذاشتم روی تخت (فکر های بد نکنی😈)
به شکم و دست و پاهایش که سوخته بود پماد میزدم
+اییی میسوزهه
-تحمل کن چاگیا
-الان باید دستت را ببندم ولی اگه محکم نبندم خوب نمیشه پس تحمل کن
+اما درد...... تا خواستم حرفم را کامل کنم محکم شروع کرد به پیچیدن باند دور دستم
+اییییییی
شروع کردم به گریه کردن
+بسه د.....
ولی با کوبیدن لباش روی لبام حرفم نصفه موند کل باند را پیچید و لباش را برداشت
کنارم دراز کشید و پشت بغلم کرد و مو هامو ناز میکرد
-هیچوقت نزار چیزیت بشه
-می دونی که اگه کاریت بشه خودم را میکشم
+باشه.... دوستت دارم
-منم عاشقتم
و با خوبی و خوشی زندگی شادی داشتن
اصکی ممنوع❌❌
امروز آب جوش ریخته روم برای همین این ایده را نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد مرسی❤️❤️
سلام من آت هستم ١ ساله با تهیونگ ازدواج کردم
سلام تهیونگ هستم ١ ساله با آت ازدواج کردم
نکته: به تهیونگ میگیم ته
ویو آت
جدیدا به خاطر کامبک جدید فشار های کمپانی خیلی روی ته زیاد شده بود برای همین زیاد نمیدیدمش و بیشتر شب ها با پسرا توی خوابگاه میموند امروز را مرخصی گرفته بود که بیاد خونه خیلی خوشحال بودم ساعت ۵ عصر بود الانا بود که ته بیاد خونه همه ی کار هامو کردم لباسم را پوشیدم
داشتم غذا ها را درست میکردم که ته اومد
+سلاممم ته ته جونم
-سلام بیب
+خیلی دلم برات تنگ شده بود
-منم بیشتر
و بعد روبوسی طولانی و اینا ها (انگار از کربلا برگشته🤣🤣)
ته اومد نشست روی مبل براش هات چاکلت بردم بعد رفتم به نودل ها ادویه بزنم که کل قابلمه چدن شد ریخت روم افتادم زمین و گریه کردم
ته ویو
نشسته بودم روی مبل یهو صدای افتادن چیزی و بعد صدای گریه ی آت را شنیدم نگران رفتم به سمت آشپز خانه دیدم تمام آب جوش و نودل ها روی آت چپه شده و داره گریه میکنه سریع براید بغلش کردم بردم گذاشتم روی تخت (فکر های بد نکنی😈)
به شکم و دست و پاهایش که سوخته بود پماد میزدم
+اییی میسوزهه
-تحمل کن چاگیا
-الان باید دستت را ببندم ولی اگه محکم نبندم خوب نمیشه پس تحمل کن
+اما درد...... تا خواستم حرفم را کامل کنم محکم شروع کرد به پیچیدن باند دور دستم
+اییییییی
شروع کردم به گریه کردن
+بسه د.....
ولی با کوبیدن لباش روی لبام حرفم نصفه موند کل باند را پیچید و لباش را برداشت
کنارم دراز کشید و پشت بغلم کرد و مو هامو ناز میکرد
-هیچوقت نزار چیزیت بشه
-می دونی که اگه کاریت بشه خودم را میکشم
+باشه.... دوستت دارم
-منم عاشقتم
و با خوبی و خوشی زندگی شادی داشتن
اصکی ممنوع❌❌
امروز آب جوش ریخته روم برای همین این ایده را نوشتم امیدوارم خوشتون بیاد مرسی❤️❤️
- ۱۱۰
- ۱۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط