ارمی فداکار

ارمی فداکار
پارت ۸

از دید یونجی (بچه ها ببخشید پارت قبلی اسمش رو یادم رفته بود ات گفتم ولی در اصل اسمش یونجی) :
نشستم که یکی یکی سوال کردن
سوال اول : خودتون رو اول معرفی کنین
من : خب من یونجی هستم و بیست و پنج سالمه و توی یه پرورشگاه کار میکنم و..همین دیگه
سوال بعدی : چجوری فهمیدین که میخوان به مین یونگی شلیک کنن ؟
من : خب من از مغازه اومدم و طبق عادت همیشم سمت چپ و راستم رو نگاه میکنم و وقتی سمت راستم رو دیدم ، دیدم که یکی اسلحه رو نشونه گرفته و میخواد شلیک کنه وقتی نشونه رو در نظر گرفتم دیدم به سمت یونگی شی گرفته و خب نتونستم وایسم و ببینم ایدلم بایسم جلوی چشمام نابود شه وخبر بعدش دیگه میدونین
سوال بعدی : هدفتون از این فداکاری چی بود
من : جبران ، میخواستم برای بی تی اس جبران کنم هر چند که این کارم حتی یک هزارم کاری که اونا کردن برام نیس و خب همون طور که گفتم نمیتونستم وایسم و تماشا کنم ایدلم جلوی چشمام نابود شه و من کاری نکنم
سوال بعدی : بی تی اس چه کاری برای شما کرده که میخواستین جبران کنین براش ؟
من : خب شاید اونا خبر نداشته باشن اما اگه اونا نبودن منم نابود میشدم من خانوادم رو درست توی روز تولد دوازده سالگیم و به خاطر سن کمم هیچ جا بهم کار نمیدادن سخت بود توی کافه رو تمیز میکردم تا یکم پول بهم بدن تا خرج اون شبم دربیاد هیچ کسی رو نداشتم هیچ کس توی اون موقع فقد یه هدف داشتم اینکه بتونم به کنسرت بی تی اس برم با اهنگاشون نور امیدم که کم رنگ میشد با اهنگاشون نور امیدم پر رنگ تر شد من با اونا به اینجا رسیدم و اگه نبودن تا الان مطمئنم که الان اینجا نبودم پس وظیفه منه که جبران کنم

چند ساعت بعد :

هوففف بالاخره رفتن دهنم کف کرد انقد زر زدم

ادامه دارد
لایک و کامنت فراموش نشه جیگر 😜
دیدگاه ها (۲)

ارمی فداکار پارت ۹ از دید شوگا :واای پی دی نیم خیلی داره زر ...

ارمی فداکار پارت ۱۰از دید یونجی :واای یکم زیادی نزدیکمه الان...

ارمی فداکار پارت ۷ از دید ات :واا یعنی چی بیرونم کرد ؟به هر ...

𓇼 ⋆.˚ 𓆉 𓆝 𓆡⋆.˚ 𓇼کیلر آیدلپارت ¹بلاخرههههه تموم شدددد این روز...

دختری که آرزو داشت

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط