من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی

من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

✏️ #سعدی
#عکس_نوشته #عکس_نوشته_گرد #شعر #سعدی_شیرازی #شیخ_اجل #عاشقانه #عشق #فرهنگ #ادبیات

کانال تلگرام و اینستاگرام 🌸مهر بانو ۲۰۱۸🌸
@MehrBanooo_2018
دیدگاه ها (۳)

رسید مژده که ایام غم نخواهد ماندچنان نماند چنین نیز هم نخواه...

بهت یک نصیحت می‌کنم؛ شایدم یک وصیّت!«آن چیست؟»«روزشماری مکن!...

نوروز هم تمام شد...ما ماندیم و سالی جدید، سالی که قرار گذاشت...

تنها زمانی صبور خواهی شد، که صبر را یک قدرت بدانی؛ نه یک ضعف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط