سناریو باجی
سناریو باجی
درخواستیه پس خوشت نیومد نندا گردن مننن
تعداد پارت: نامشخص
تو و باجی تو یه دبیرستانید و شما دشمن خونید(کرم دارم😁) و همش باهم شوخی میکنید هم هم بهتون زوج شیطانی میگن چون یه هفت هشت باری سره بزن بزناتون رفتید دفتر البته این بگم تو باجی خیلی شوخی خرکی میکنید خوب دیگه شروع
تو کتاب خونه تنبیه شده بودید و کتابارو مرتب میکردید تنها بودید چون عصری بود و بچه ها رفته بودن خونه
باجی:هی کله پوک چه خبرا
*پس گردنی زدن*
ا.ت:هی چه گوهی خوردی ؟ برو گمشو ببینم
یه لگد بهش خواستی بزنی که پاتو گرفت داشتی شوت میشدی زمین که شبی فیلم رمانتیکا گرفتت
(مرض خو چیه نم دونم اسمش یه)
تو اول یکم تعجب میکنی اما سریع از اون حالت در میای
ا.ت: اشغال پلشت
تو چون گرمت بود موهاتو بالا سفت گوجه میبندی
و وقتی داشتی کتابارو میزاشتی تو قفسه یه دفعه باجی بین قفسه و خودش قفلت کرد
ا.ت:چی
یه دفعه احساس کردی گردنت به شدت داره میسوزه وقتی نگاه کردی دیدی باجی داره گازش میگیره
تعجب میکنی و سرخ میشی
اما بیشتر واست عجیب بود انگار یه چیزی داشت ازت کشیده میشد
ویو ا.ت
وایسا ببینم داره خونمو میمکه؟!!!!
امکان نداره یعنی یعنی اون خونآشامه؟!
ا.ت:یامده(نکن)*چشم بسته جوری که انگار میخواد داد بزنه اما تنشو اروم میکنه*
باجی:خونت خیلی خوش مزس هر قطرش بیشتر تحریکم میکنه
یه دفعه تو بیهوش میشی
و وقتی به هوش میای تو یه اوتاق
ویو ا.ت
متفاوتی صب کن ببینم
این جا اوتاق باجی؟!!!!!!
سرشو که به سمت بغل میچرخونه باجی رو میبینم که نشسته رو زمین کنار تخت و داره تماشات میکنه
باجی: چه عجب فرشته کوچولو بیدار شده
به سمت دیوار عقب عقب میرم
ا.ت:تو تو خونآشامی؟
باجی:..........
درخواستیه پس خوشت نیومد نندا گردن مننن
تعداد پارت: نامشخص
تو و باجی تو یه دبیرستانید و شما دشمن خونید(کرم دارم😁) و همش باهم شوخی میکنید هم هم بهتون زوج شیطانی میگن چون یه هفت هشت باری سره بزن بزناتون رفتید دفتر البته این بگم تو باجی خیلی شوخی خرکی میکنید خوب دیگه شروع
تو کتاب خونه تنبیه شده بودید و کتابارو مرتب میکردید تنها بودید چون عصری بود و بچه ها رفته بودن خونه
باجی:هی کله پوک چه خبرا
*پس گردنی زدن*
ا.ت:هی چه گوهی خوردی ؟ برو گمشو ببینم
یه لگد بهش خواستی بزنی که پاتو گرفت داشتی شوت میشدی زمین که شبی فیلم رمانتیکا گرفتت
(مرض خو چیه نم دونم اسمش یه)
تو اول یکم تعجب میکنی اما سریع از اون حالت در میای
ا.ت: اشغال پلشت
تو چون گرمت بود موهاتو بالا سفت گوجه میبندی
و وقتی داشتی کتابارو میزاشتی تو قفسه یه دفعه باجی بین قفسه و خودش قفلت کرد
ا.ت:چی
یه دفعه احساس کردی گردنت به شدت داره میسوزه وقتی نگاه کردی دیدی باجی داره گازش میگیره
تعجب میکنی و سرخ میشی
اما بیشتر واست عجیب بود انگار یه چیزی داشت ازت کشیده میشد
ویو ا.ت
وایسا ببینم داره خونمو میمکه؟!!!!
امکان نداره یعنی یعنی اون خونآشامه؟!
ا.ت:یامده(نکن)*چشم بسته جوری که انگار میخواد داد بزنه اما تنشو اروم میکنه*
باجی:خونت خیلی خوش مزس هر قطرش بیشتر تحریکم میکنه
یه دفعه تو بیهوش میشی
و وقتی به هوش میای تو یه اوتاق
ویو ا.ت
متفاوتی صب کن ببینم
این جا اوتاق باجی؟!!!!!!
سرشو که به سمت بغل میچرخونه باجی رو میبینم که نشسته رو زمین کنار تخت و داره تماشات میکنه
باجی: چه عجب فرشته کوچولو بیدار شده
به سمت دیوار عقب عقب میرم
ا.ت:تو تو خونآشامی؟
باجی:..........
- ۵.۲k
- ۰۳ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط