سلام ema عزیز

سلام ema عزیز
روز 357
ساعت یک بامداد
هندزفری به گوش توی خیابون های مجازی بودم هر از گاهی نگاهم مسافرانی که از جلوم رد میشدن تعقیب میکرد ، منتظر نشسته مثل تمامی نفراتی که انتظار رفتن یا انتظار برگشتن تجربه میکردند
یه اکیپ که یک ساعتی پیش هم بودن توجه ام جلب کرده بود همه پسرای جوون با تیشرت های خاص و رنگی و شوق صحبت های که بالاخره دیدی شد
دخترکی با لباس خاص و روشن گریه کنان نزدیک این جمع شد و همه شبیه ورود ملکه فضایی را باز کردن تا به پسری که ته ریش سیاهی داشت نزدیک شد
باران شروع به باریدن کرد
از آسمان چشم دختری که تنها برای ماندن التماس میکرد
برای با هم بودن ، بار بودن و پسری که در دلش جنگی بود سخت
میان عقل و دل برای ماندن یا رفتن
تمامی نداشت و صدای گریه های و التماس ماندن ها بیشتر و بلند تر میشد و توجه همه به اون سمت جلب میشد
و پسرکی که زانو زده التماس می‌کنه من فدای اشکات گریه نکن
نمیتونم
تمامش درد بود
و آهنگی که در گوشم ماندگار شد  دوباره نم نم بارون ،  صدای شر شر ناودون،  دل بازم بیقرار ....
پسرک با بعض رفت که فریاد پیر شدنش را من میشندیدم
دختر لنگر انداخت روی صندلی و هق هق کنان تمام آرزوهایش و خاطراتش را خاک کرد
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانشان می‌رود
نوبت من شد برای رفتن
تنهایی هزاران بدی اما یک خوبی دارد ، ساده میروی
کاش می‌توانستم پلی بسازم با دستانم ب سرزمین نگاه تو
ترمینال پر شده است از این همه جدایی و انتظار های رسیدن
و امید مرهمی برای تمام این درد های بی امان
دیوانه ای که در پی مرهمی برای دوری توست
دیدگاه ها (۱۲)

سلام ema عزیز روز 356تولد 28 سالگی من با بد قولی شروع شد که ...

اصبح روز بعد وقتی واسه صبونه رفتم آشپزخونه دیدم استادم (سر پ...

سلام ema عزیزروز 358دلتنگی شبیه باران بهاری ، یهویی اتفاق می...

سلام ema عزیزروز 359صدای توست که ماندگار شده است ، همیشه مرا...

وانشات اینوماکی//پارت ۶

تک پارتی در خواستی تهیونگ وقتی مافیا هست و ات رو بزور دوست د...

ستاره ما (۱)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط