لبخند می زنم

لبخند می زنم ...
بی دلیل
عشق می ورزم ...
بی تناسب
زندگی می کنم ... بی خیال
مثلِ وقت هایی که بغض داری ولی اشک نه...
مثلِ وقت هایی که فاصله ات با او اندازه یک آغوش است و سهمت آغوشش نیست...
مثلِ وقت هایی که خسته ای ولی خواب به چشمانت نمی آید...
مثل وقتهایی که دوستش داری در اوجِ نداشتنش...
مثلِ همان وقتها بریده ام،
مثلِ همان وقت ها درمانده ام،
مثلِ همان وقتها پر از تشویشم.
ولی از آرامشی از جنسِ اشک،
از جنسِ آغوش،
از جنسِ خواب،
از جنسِ داشتنش،
خبری نیست که نیست...
دیدگاه ها (۱)

انسانها،تو یک ثانیه قلبشون میشکنه...تو یک ثانیه،قلب دیگران ر...

گاهی برای رها شدن از زخم‌هایزندگی باید بخشید و گذشتمیدانم که...

نمیدانی داشتنت،میانِ تمامِ این نداشتن ها،میانِ تمامِ این نخو...

هنر نزد ایرانیان است و بستابلوی نقاشی فوق یکی از ۱۰ اثر برجس...

عشق به جنون رسیده است...part¹درد داره...وقتی به اتفاق هایی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط