پارتکما

⭐‌پارت۲۷/کما⭐‌

تهیونگ:عااا نه نمی‌دونستم مگه نمیان؟

آت:نه زنگ زدم گفتن که یه کار براشون پیش اومده و فردا شب میان

تهیونگ:باشه پس
تو چرا بیداری؟برو بخواب

آت:گرسنمه وقتی داری برمیگردی یه چیزی بخر بیار بخوریم..

تهیونگ:باشه سعی میکنم زودی بیام باشه؟

آت:باشه وقتی داری میای مواظب باش

تهیونگ:باشه عشقم بای

+تهیونگ تقریبا بعد نیم ساعت اومد و اومد در اتاقمو باز کرد و صدام زد

تهیونگ:عزیزم بیا یه چیزی خریدم بخوریم

آت:چیییی میگو خریدی ؟
+از خوشحالی پریدم بغلش من عاشق میگوئم
آت:مرسییییی

تهیونگ:آت تو میگو دوست داری ولی میدونی من چی دوست دارم

آت:اممم پاستیل خرسی؟

تهیومگ:نه لبای شکلاتی تورو

+بعد از این حرفش همون طور که تو بغلش بودم ،لباشو چسبوند به لبام

آت:تهیونگ؟

تهیونگ:ساکت باش بزار ادامه بدم

آت:تهیونگ من گرسنمه خب

تهیونگ:عااا ببخشید الان میارم بخوریم

+بعد از خوردن شام گونشو بوسیدم و ازش تشکر کردم که جوابمو داد و منم رفتم سمت اتاقم تا بگیرم کپمو بزارم دیگه ساعت ۱۱ شب بود سعی کردم درو پشت سرم ببندم ولی دست تهیونگ روی در مانع شد و وارد اتاقم شد....



چطور بود؟
لایک یادت نره🥲
نظراتتون برام مهمه هر چیزی هم راجبش هست رک و راست بگید حتی خوشحال میشم و سعی میکنم برطرف کنم🥲
دیدگاه ها (۳)

⭐‌پارت ۲۸/کما⭐‌+تهیونگ وارد اتاقم شد..تهیونگ:یه چیزی یادت نر...

⭐‌پارت ۲۹/کما⭐‌ رفتم تو اتاقم و لباس کرمی رنگمو ترجیح دادم ...

⭐‌پارت۲۶/کما⭐‌تهیونگ:آت دیگه واقعا دوست دختر می(با ذوووووق)آ...

⭐‌پارت ۲۵/کما⭐‌ منو بلند کرد و گذاشت روی میز کارش این بار مق...

عشق مافیایی p8

خیانت

پارت چهلو ششسلام مامان من برگشتممامانم:سلام نفس مامان خوشبرگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط