دوست صمیمی تازه ام

دوست صمیمی تازه ام

امروز با دوست جدید و بی همتایی اشنا شدم
که فورا مرا شناخت
خیلی عجیب بود که او
تمام حرف هایم را میفهمید

او به مشکلات من گوش داد
به رویاهای من گوش داد
با هم از عشق و زندگی حرف زدیم
گویا او همچنین تجاربی داشته

حتی یک بار هم احساس نکردم در موردم قضاوت میکند
او میدانست چه احساسی دارم
گویا به راحتی مرا پذیرفته بود
و همین طور تمام مشکلاتی که با آنها روبرو بودم

او حرفم را قطع نکرد
نیازی نداشت حرفی بزند
با شکیبایی به حرف هایم گوش داد
و از من دور نشد

من میخواستم او بفهمد
که چقدر برای من مهم و با ارزش است
اما وقتی در آغوشش گرفتم
چیزی مرا از جا پراند

دست هایم را دراز کردم
تا او را به خودم نزدیکتر کنم
وبعد متوجه شدم که دوست جدیدم
چیزی جز آینه نبود ...

کیمبرلی کربر گر
دیدگاه ها (۴)

:)

خیلی ملوسکه نه .... عزیزم :)

خیلی وقتا اشتباهی خیلی اشتباه کردم :')

اره سکوت میکنی .... :(

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط