💘my angel🌙 🍷couple: krisho🍷 💕Genre: Romance💕 (part 2)
سر هر دو مرد داخل اتاق به سمت بچه تو بغل جونمیون چرخید.
رئیس پلیس با شنیدن صدای پسرش، تفنگش رو روی میز پرت کرد و با عجله به سمتشون دوید. بچه رو از بغل جونمیون در آورد و به خودش فشرد.
_گائون! این چه وضعیه؟ چرا اینجوری شدی؟
_واقعا داری این سوال رو از یه بچه هشت ساله میپرسی...
با نگاه کردن به ایتیکت اسم رئیس پلیس حرفش رو ادامه داد.
_آقای وو؟
کریس، گائون رو زمین گذاشت و بدنش رو بررسی کرد.
جونمیون بدون توجه به کریس سمت مبلمان داخل دفتر رفت و نشست. کریس بعد از بازرسی بدنی که فقط کمی خیالش رو راحت کرده بود، سمت در رفت و بعد از داد و بیداد کردن برای اینکه چرا یه غریبه رو همینجوری الکی راه دادن، در رو خیلی محکم بست. گائون تو بغل اون بچه رو مخ خوابش برده بود!
مگه چقدر داشت داد و بیداد میکرد؟ چهار تا تهدید به اخراج و شیش تا تهدید به کسر حقوق و دوتا فریاد که خیلی طول نمیکشید. روی مبل رو به روی جونمیون نشست و زل زل به جونمیون و دستی که تو موهای پسرش در رفت و آمد بود خیره شد.
_داشتم کنار ساحل قدم میزدم اما زمانی که تصمیم داشتم برگردم صداشو شنیدم. از آدمی مثل شما همچین سهل انگاری بعیده. اگه یه درصد من اونجا نبودم مطمئن باشید گائون غرق میشد. چطور یه بچه رو تنها میزارید؟
کریس ساعد دستاش رو روی پاهاش گذاشت و به جلو خم شد.
_شما به چه حقی منو مقصر میدونید؟ از کجا معلوم بلایی سر بچم نیوردی؟ شاید خودت پرتش کردی که با اینکارت به من نزدیک بشی، ها؟
جونمیون متعجب از تفکرات این مرد با دهن باز تماشاش میکرد. همین الان متهم به سوء قصد به جان بچه ای شد که خودش نجاتش داده بود.
_طبق چه تدبیری یه بچه هشت ساله رو تو یه روز طوفانی کنار یه دریایی مواج ول میکنی؟ عرضه نگه کردنشو نداری بزار مادرش ازش نگه داری کنه. درضمن، خودتو خیلی دسته بالا فرض کردی، تویی که وارد شدن به اتاقت از وارد شدن به اتاق سگم راحت تره، چه لزومی داره از این روش استفاده کنم؟
بی توجه به قیافه عصبی و ترسناک مرد، سر گائون رو از روی پاش برداشت و روی بالشتک مبل گذاشت و از جاش بلند شد.
_بچهت رو مبل خوابه، اشتباه گرفتی.
_همه رئیس پلیسا مثل شمان یا فقط شما اینجورین؟
_تو یه الف بچه نمیخواد واسه من نطق کنی! همین که حواست باشه دکمه های لباستو درست ببندی برا تمام بشریت کافیه.
مستقیما به دکمه هایی که جونمیون از ترس وضعیت گائون تند تند و یکی در میون بسته بود اشاره کرد.
جونمیون از اون همه حماقت یا اصلا نمیدونست چه صفتی رو به مرد رو به روش نسبت بده، سری به نشونه تأسف تکون داد و از اتاق خارج شد. قبل از خارج شدن نگاهی به کریس که همچنان سر جاش وایستاده بود کرد.
_امیدوارم اولین و آخرین باری باشه که همدیگه رو میبینیم آقای وو!
برخلاف جوری که وارد شده بود، خیلی آهسته در رو بست.
رئیس پلیس با شنیدن صدای پسرش، تفنگش رو روی میز پرت کرد و با عجله به سمتشون دوید. بچه رو از بغل جونمیون در آورد و به خودش فشرد.
_گائون! این چه وضعیه؟ چرا اینجوری شدی؟
_واقعا داری این سوال رو از یه بچه هشت ساله میپرسی...
با نگاه کردن به ایتیکت اسم رئیس پلیس حرفش رو ادامه داد.
_آقای وو؟
کریس، گائون رو زمین گذاشت و بدنش رو بررسی کرد.
جونمیون بدون توجه به کریس سمت مبلمان داخل دفتر رفت و نشست. کریس بعد از بازرسی بدنی که فقط کمی خیالش رو راحت کرده بود، سمت در رفت و بعد از داد و بیداد کردن برای اینکه چرا یه غریبه رو همینجوری الکی راه دادن، در رو خیلی محکم بست. گائون تو بغل اون بچه رو مخ خوابش برده بود!
مگه چقدر داشت داد و بیداد میکرد؟ چهار تا تهدید به اخراج و شیش تا تهدید به کسر حقوق و دوتا فریاد که خیلی طول نمیکشید. روی مبل رو به روی جونمیون نشست و زل زل به جونمیون و دستی که تو موهای پسرش در رفت و آمد بود خیره شد.
_داشتم کنار ساحل قدم میزدم اما زمانی که تصمیم داشتم برگردم صداشو شنیدم. از آدمی مثل شما همچین سهل انگاری بعیده. اگه یه درصد من اونجا نبودم مطمئن باشید گائون غرق میشد. چطور یه بچه رو تنها میزارید؟
کریس ساعد دستاش رو روی پاهاش گذاشت و به جلو خم شد.
_شما به چه حقی منو مقصر میدونید؟ از کجا معلوم بلایی سر بچم نیوردی؟ شاید خودت پرتش کردی که با اینکارت به من نزدیک بشی، ها؟
جونمیون متعجب از تفکرات این مرد با دهن باز تماشاش میکرد. همین الان متهم به سوء قصد به جان بچه ای شد که خودش نجاتش داده بود.
_طبق چه تدبیری یه بچه هشت ساله رو تو یه روز طوفانی کنار یه دریایی مواج ول میکنی؟ عرضه نگه کردنشو نداری بزار مادرش ازش نگه داری کنه. درضمن، خودتو خیلی دسته بالا فرض کردی، تویی که وارد شدن به اتاقت از وارد شدن به اتاق سگم راحت تره، چه لزومی داره از این روش استفاده کنم؟
بی توجه به قیافه عصبی و ترسناک مرد، سر گائون رو از روی پاش برداشت و روی بالشتک مبل گذاشت و از جاش بلند شد.
_بچهت رو مبل خوابه، اشتباه گرفتی.
_همه رئیس پلیسا مثل شمان یا فقط شما اینجورین؟
_تو یه الف بچه نمیخواد واسه من نطق کنی! همین که حواست باشه دکمه های لباستو درست ببندی برا تمام بشریت کافیه.
مستقیما به دکمه هایی که جونمیون از ترس وضعیت گائون تند تند و یکی در میون بسته بود اشاره کرد.
جونمیون از اون همه حماقت یا اصلا نمیدونست چه صفتی رو به مرد رو به روش نسبت بده، سری به نشونه تأسف تکون داد و از اتاق خارج شد. قبل از خارج شدن نگاهی به کریس که همچنان سر جاش وایستاده بود کرد.
_امیدوارم اولین و آخرین باری باشه که همدیگه رو میبینیم آقای وو!
برخلاف جوری که وارد شده بود، خیلی آهسته در رو بست.
- ۲.۳k
- ۲۲ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط